چکیده
: عینیت، خصلت (یا هنجار) مهمی برای علم جدید محسوب میشود. ادعاهای مطرح شده در علم، صرفاً از آن جهت که درخصوص امور عینی هستند، قابلدسترس، قابلسنجش و دارای ارزش صدق یکسان هستند. با این حال، عینیت در علوماجتماعی، به واسطۀ پیچیدگیِ پدیدههایی که موضوع بررسی این علوم هستند (یعنی کنشمعنادار انسانی)، آنطور که در علومطبیعی محقق میشوند ...
بیشتر
: عینیت، خصلت (یا هنجار) مهمی برای علم جدید محسوب میشود. ادعاهای مطرح شده در علم، صرفاً از آن جهت که درخصوص امور عینی هستند، قابلدسترس، قابلسنجش و دارای ارزش صدق یکسان هستند. با این حال، عینیت در علوماجتماعی، به واسطۀ پیچیدگیِ پدیدههایی که موضوع بررسی این علوم هستند (یعنی کنشمعنادار انسانی)، آنطور که در علومطبیعی محقق میشوند تضمین نخواهند شد. ماکس وبر حدود یک قرن پیش تلاش کرده است نشان دهد که چطور علوماجتماعی میتوانند عینی باشنددر این مقاله دو تفسیری که توسط مفسران دیگر از مفهوم عینیت نزد ماکس وبر ارایه شده تشریح شده و تضادهای میان این دو تفسیر، موضوع تحلیل بعدی مقاله حاضر خواهد بود. این دو تفسیر (هرچند هر دو عینیت نزد وبر را یک هنجار قلمداد کردهاند) اما هرکدام نوعی متفاوت (و معکوسی) از هنجار را مورد توجه قرار دادهاند. مقاله حاضر قصد دارد با تمرکز و تأکید به تمایزهای دو نگرش و تفسیر، نشان دهد که نگاه وبر به عینیت، چطور میتواند در بحثهای متاخرتر، در مورد رابطه میان سطح اجتماعی و سطح شناختی علم، بصیرتبخش باشد.
چکیده
پزشکی شواهدمحور، به عنوان خوانشی نو از پزشکی رایج، آخرین شواهد منتشرشده در نشریههای معتبر پزشکی را مبنای مداخلات پزشکی درنظر میگیرد. در این میان، مقالاتی که نتایج کارآزماییهای کنترلشدهی تصادفی (آرسیتی) را گزارش میکنند، جایگاه ویژهای دارند. اما در سالهای اخیر مشخص شده است که نتایج بسیاری از آرسیتیها در بازآزمایی ...
بیشتر
پزشکی شواهدمحور، به عنوان خوانشی نو از پزشکی رایج، آخرین شواهد منتشرشده در نشریههای معتبر پزشکی را مبنای مداخلات پزشکی درنظر میگیرد. در این میان، مقالاتی که نتایج کارآزماییهای کنترلشدهی تصادفی (آرسیتی) را گزارش میکنند، جایگاه ویژهای دارند. اما در سالهای اخیر مشخص شده است که نتایج بسیاری از آرسیتیها در بازآزمایی بر روی گروههای جدید و یا حتی قبلی، تکرار نمیشود. این پدیده که به بحران تکرارپذیری موسوم است، معضلی برای پزشکی شواهدمحور ایجاد کرده است. در مقالهی پیشِ رو دلایلی عرضه میشود که اجماع جامعهی پزشکی در دو فرایند، از این تعارض میکاهد تا جاییکه کماکان باید پذیرفت که پزشکی شواهدمحور نسبت به رقبای خود، جایگاه بالاتری دارد. فرایند نخستی که اجماع متخصصین در آن نقش دارد، فرایند انجام آرسیتیها، چاپ آنها و به کارگیری آنها در فرایند مداخلات پزشکی است. ازجمله به این نکته اشاره میشود که در مواردی که میان آرسیتیها تعارضهای کلیتری وجود دارد، فراتحلیل نمیتواند راهکاری عملی در اختیار گذارد و برای گزینش میان آرسیتیهای متعارض، راهی جز توسل به اجماع جامعهی پزشکی نیست. فرایند دوم، که فرایند مقایسه میان پزشکی شواهدمحور و رقبای آن است، در سطحی بالاتر شامل مسائل حقوقی نیز میشود که در بخش جمعبندی صرفا در قالب یک موقعیت فرضی به آن اشاره شده است.
چکیده
جامعه شناسی پوزیتیویستی امیل دورکیم در بستر ایدئالیسم استعلایی کانت امکان ظهور پیدا می کند، در حالی که در جامعه ی علمی ما به طور متداول و به اشتباه پوزیتیویسم دورکیم را امتداد آمپریسیسم تلقی می نمایند. از یک طرف دورکیم منتقد آمپریسیسم و یا روایت های پوزیتیویسم انگلیسی است و از طرف دیگر در پوزیتیویسم دورکیم موضوع علم جامعه شناسی که ...
بیشتر
جامعه شناسی پوزیتیویستی امیل دورکیم در بستر ایدئالیسم استعلایی کانت امکان ظهور پیدا می کند، در حالی که در جامعه ی علمی ما به طور متداول و به اشتباه پوزیتیویسم دورکیم را امتداد آمپریسیسم تلقی می نمایند. از یک طرف دورکیم منتقد آمپریسیسم و یا روایت های پوزیتیویسم انگلیسی است و از طرف دیگر در پوزیتیویسم دورکیم موضوع علم جامعه شناسی که همان واقعیت اجتماعی است ذیل مفهوم «بازنمایی جمعی» صورت بندی می گردد. مفهوم «بازنمایی»صرفا در پرتو انقلاب کوپرنیکی و در بستر ایدئالیسم استعلایی کانت امکان طرح می یابد و دورکیم متاثر از فیلسوف نوکانتی قرن نوزدهم فرانسه یعنی «رنوویه» مفهوم بازنمایی را بنیاد معرفت جامعه شناختی تلقی می کند. بنابراین پوزیتیویسم دورکیم تاکید صرف بر رویکرد تجربی نیست، بلکه تاکید بر تجربه در بستر فرآیند وضع (position) در معنای کانتی است و ابژه ی جامعه شناسی دورکیم در فرآیند وضع به معنای کانتی عینیت پیدا می کند.
چکیده
در طب اخلاطی علایم و نشانه های تعداد زیادی از بیماری ها به اندام ها منتسب بودند اما بیماری مکانمند نبود یعنی بیماری در بدن جایی نداشت در قرن های هیجدهم و نوزدهم با بکار گرفتن روش بالینی-تشریحی میان تظاهرات بالینی و آسیب های بدنی پیوند برقرار شد. بدین گونه مکانمندی بیماری در بدن مهمترین کاری بود که پزشکی کلینیکی در اواخر قرن نوزدهم انجام ...
بیشتر
در طب اخلاطی علایم و نشانه های تعداد زیادی از بیماری ها به اندام ها منتسب بودند اما بیماری مکانمند نبود یعنی بیماری در بدن جایی نداشت در قرن های هیجدهم و نوزدهم با بکار گرفتن روش بالینی-تشریحی میان تظاهرات بالینی و آسیب های بدنی پیوند برقرار شد. بدین گونه مکانمندی بیماری در بدن مهمترین کاری بود که پزشکی کلینیکی در اواخر قرن نوزدهم انجام داد. در این مقاله می کوشیم نشان دهیم که اولا کدام آموزه های فلسفی زمینه پیدایش این روش را فراهم کردند و ثانیا چگونه این آموزه ها در شکل گیری مقومات این روش تاثیر گذار بودند. از این رو در ابتدا مبانی فلسفی این روش -حس گرایی و فلسفه مشاهده- را در جو حاکم بر آن قرن ها بررسی می کنیم. سپس ویژگی های دو مقومه اصلی آن یعنی معاینه بالینی و تشریح آسیب شناختی را بیان می کنیم. بدین منظور نشان می دهیم که چگونه حس گرایی و فلسفه مشاهده سبب شد تا پزشکان به معاینه دقیق تظاهرات بالینی بیماری ها بپردازند. سپس نشان می دهیم که چگونه از قرن هیجدهم به بعد تحت تاثیر فلسفه مشاهده این آموزه شکل گرفت که بیماری با ضایعه ای در زیر اندام های بیرونی بدن متناظر است. از این رو تشریح گامی اساسی در جهت آسیب شناسی بیماری ها شد. بدین گونه داده های حاصل از معاینه دقیق بالینی و تشریح آسیب شناختی دو بخش مهم گزارش های موردی را تشکیل دادند که یکی از ارکان پژوهش و دستاوردهای جدید پزشکی بالینی است. در بخش آخر مقاله ساختار و ویژگی های این نوع گزارش ها را بررسی می کنیم.
چکیده
بررسی نمونههای شبهعلم نشان میدهد در بسیاری از موارد، افرادی که مبدع شبهعلم بوده و آن را توسعه میدهند، خود دارای اعتبار علمی هستند. به همین سبب، در مباحث اخیر به تمایز شبهعلم از اموری مثل علم نابالغ و علم بد توجه شده است. در این مقاله با لحاظ کردن این تفاوت به این پرسش میپردازیم که چه چیز شبهعلم را از اختلاف ِنظرهای علمی ...
بیشتر
بررسی نمونههای شبهعلم نشان میدهد در بسیاری از موارد، افرادی که مبدع شبهعلم بوده و آن را توسعه میدهند، خود دارای اعتبار علمی هستند. به همین سبب، در مباحث اخیر به تمایز شبهعلم از اموری مثل علم نابالغ و علم بد توجه شده است. در این مقاله با لحاظ کردن این تفاوت به این پرسش میپردازیم که چه چیز شبهعلم را از اختلاف ِنظرهای علمی معمول یا ثمربخش متمایز میکند؟ برای پاسخ به این پرسش از نظریه تجربهگرایی اجتماعی سولومون و مدل بردارهای تصمیم استفاده میکنیم. در مدل پیشنهادی سولومون، بردارهای تصمیم شامل اموری اجتماعی، سیاسی، نظری، و تجربی میشوند که در مقیاس اجتماعی، شرایط را برای پذیرش یک نظریه مساعد یا نامساعد میکنند. سولومون با استفاده از این بردارها اختلاف نظر علمی را تحلیل کرده و چارچوبی هنجاری برای آن ارائه میدهد. طبق این چارچوب، اختلاف نظر علمی در شرایطی سودمند است که تلاشهای پژوهشی دانشمندان بین نظریههای بدیل، در تناسب با میزان موفقیتهای تجربی این نظریهها توزیع شده باشد. با به کار بستن این مدل بر روی مورد لیسنکوئیسم (مناقشه میان ژنتیکدانان و لیسنکوئیستهای حامی وراثت صفات اکتسابی در شوروی سابق)، دلالتهای این مدل در تحلیل نسبت شبهعلم با اختلاف نظر علمی ثمربخش تشریح شده و نقاط قوت و امتیاز آن مورد بررسی قرار میگیرد.