سید سعید میراحمدی
چکیده
نیوتن اثرات دینامیکی مشاهده شده برای اجسام شتابدار (مانند فرورفتگی سطح آب در آزمایش سطل نیوتن و غیره) را ناشی از شتاب آنها نسبت به فضای مطلق میدانست. اینشتین با دنبال کردن ایدههای ماخ به خوبی میدانست که اگر بتواند بر اساس این فکر که «حرکت» امری کاملاً نسبی است، نشان دهد که اثرات لختی، در واقع، ناشی از شتاب جسم نسبت به ماده ...
بیشتر
نیوتن اثرات دینامیکی مشاهده شده برای اجسام شتابدار (مانند فرورفتگی سطح آب در آزمایش سطل نیوتن و غیره) را ناشی از شتاب آنها نسبت به فضای مطلق میدانست. اینشتین با دنبال کردن ایدههای ماخ به خوبی میدانست که اگر بتواند بر اساس این فکر که «حرکت» امری کاملاً نسبی است، نشان دهد که اثرات لختی، در واقع، ناشی از شتاب جسم نسبت به ماده دوردست در عالم است، نه نسبت به فضای مطلق، آنگاه توانسته است مفاهیم مطلقِ نیوتنی را به کلی کنار بگذارد. اعتقاد رایجی وجود دارد مبنی بر این که نظریه نسبیت عام، دستگاههای مختصات ارجح (چارچوبهای لخت) مربوط به فضا و زمان مطلق نیوتنی را کنار گذاشته است. در این نوشتار با بررسی سیر اندیشة اینشتین در تدوین نظریه نسبیت عام، صحت این ادعا تایید میشود که علیرغم تلاش اینشتین و برخلاف نام این نظریه، اصل ماخ به معنای «نسبی بودن حرکت» یا به این معنا: «منشأ اعمال نیروهای لختی، ماده موجود در عالم است، نه فضازمان مطلق»، نه در اصولموضوعه نظریه نسبیت عام گنجانده شده و نه از آن نتیجه میشود. بنابراین چنین میتوان گفت که عناصر مطلق مانند «حرکت و سکونِ مطلق»، «شتاب مطلق»، «نیروی لختی مطلق» و «فضازمانِ مطلق» کماکان در نظریه نسبیت عام حضور دارد. با توجه به اهمیت معرفتشناختی اصل ماخ، تلاش برای ارائه یک نظریه فیزیکی کارآمد منطبق با این اصل همچنان ادامه دارد.
عماد طیبی؛ علیرضا منصوری
چکیده
مسئله هستیشناسی مصنوعات تکنیکی این است که چه چیزی باعث میشود یک شیء بهعنوان یک مصنوع تکنیکی لحاظ شود. از آنجا که مصنوع تکنیکی کارکردی را برای کاربران محقق میکند، اغلب نظریات با تحلیل مفهوم کارکرد به بررسی هستی مصنوعات پرداختهاند. دستهای از نظریات با توجه به ساختار فیزیکی مصنوع و نقش علی که در ایفای کارکرد دارد، به تبیین هستی ...
بیشتر
مسئله هستیشناسی مصنوعات تکنیکی این است که چه چیزی باعث میشود یک شیء بهعنوان یک مصنوع تکنیکی لحاظ شود. از آنجا که مصنوع تکنیکی کارکردی را برای کاربران محقق میکند، اغلب نظریات با تحلیل مفهوم کارکرد به بررسی هستی مصنوعات پرداختهاند. دستهای از نظریات با توجه به ساختار فیزیکی مصنوع و نقش علی که در ایفای کارکرد دارد، به تبیین هستی مصنوعات پرداختهاند، برخی دیگر بر مقاصد عاملها در طراحی و کاربرد مصنوعات تأکید کردهاند و کارکرد را همان قصد عامل تلقی کردهاند. برخی نیز تطور یک مصنوع یعنی تاریخچه انتخاب و بازتولید یک مصنوع را در هستی آن مؤثر دانستهاند.با توجه به نواقص نظریههایِ نقش علی، قصدی و تطوری، تلاشهایی برای ارایۀ نظریههای ترکیبی صورت گرفته است. ما در این مقاله ضمن مرور مهمترین نظریات هستیشناسی مصنوعات تکنیکی، از رهگذر نقد و بررسی آنها توضیح میدهیم که یک نظریه هستیشناختی مناسب برای مصنوعات باید به چه مسائلی پاسخ دهد.
پریسا ساعتچی فرد؛ کیوان الستی
چکیده
در همهی ادوار تاریخ، انسان در تلاش برای «فهمیدن» بوده است. دانشمندان برای شناختِ جهانِ طبیعی به مشاهده ها و طبقهبندی ها، و نظریه پردازی ها متوسل می شوند. اما موضوع فهم اعمال دیگر انسان ها، (کمی) متفاوت به نظر می رسد. حداقل در یک رویکرد برای دستیابی به این مهم، به دریافت قصد و نیتی که در پس اعمال انسان ها است نیاز داریم. از ...
بیشتر
در همهی ادوار تاریخ، انسان در تلاش برای «فهمیدن» بوده است. دانشمندان برای شناختِ جهانِ طبیعی به مشاهده ها و طبقهبندی ها، و نظریه پردازی ها متوسل می شوند. اما موضوع فهم اعمال دیگر انسان ها، (کمی) متفاوت به نظر می رسد. حداقل در یک رویکرد برای دستیابی به این مهم، به دریافت قصد و نیتی که در پس اعمال انسان ها است نیاز داریم. از آنجا که قصد، ماهیتی روانشناختی دارد، همواره از سوی تجربهگرایان این نگرانی وجود دارد که ممکن است قابل ادراک توسط افرادِ سوم شخص نباشد. تا حدودی بسیاری از کنش های انسانی، قاب لادراک از منظر سوم شخص هستند و همین امر سبب میشود که موضوع بررسی های علمی (با روش های رایج علمی) باشند. با اینحال مواردی وجود دارد که نشان می دهد، فهمِ فعالیت های انسان از زاویهی سوم شخص دارای محدودیت هایی است.استفان گریم (Stephen Grimm)، نوعی از فهم را معرفی می کند و معتقد است، با دریافت اهداف خاص شخص فهمشونده به عنوان عملی خواستنی، به نوعی فهم عمیق تر دست خواهیم یافت. در این مقاله، تلاش شده است تا ابتدا با طرح و تفسیر دیدگاه استفان گریم، موضوع مورد بحث روشن شود و سپس با طرح مسئله و توضیح ابهامات ایده ی گریم، به عنوان یک صورتبندی جایگزین، نشان خواهیم داد که تصمیم عامل، برای فهمیدن یا نفهمیدن اعمال دیگران نقش مهمی ایفا میکند. همدلی به عنوانِ ظرفیتی روانشناختی، شناخته میشود که با شبیه سازی ساختار، میتوان به نحو دیگری آن را فهمید. بررسی و نگاه عمیقتر به این مسئله، به ما کمک خواهد کرد، که قضاوت بهتری از آن به عنوان روش یا ایدهای در علوم اجتماعی و انسانی داشته باشیم.
مصباح خندان؛ مرتضی نوری
چکیده
هوسرل در بند ۴۰ تا ۵۲ رسالهی ایدههای۱ با اتّکا بر مبانی ایدهی پدیدهشناسی استعلایی، طرحوارهای از فلسفهی فیزیک خود ارائه میکند. رکن اصلی نظریهی او، بحث از چیستی و هستی هویات مشاهدهناپذیر و نظری در فیزیکِ ریاضیاتی است. او رأی خود را ضمن رد و نقض دو نظریهی کیفیات اولیه ـ ثانویه و رئالیسم انتقادی بسط میدهد و تلاش میکند ...
بیشتر
هوسرل در بند ۴۰ تا ۵۲ رسالهی ایدههای۱ با اتّکا بر مبانی ایدهی پدیدهشناسی استعلایی، طرحوارهای از فلسفهی فیزیک خود ارائه میکند. رکن اصلی نظریهی او، بحث از چیستی و هستی هویات مشاهدهناپذیر و نظری در فیزیکِ ریاضیاتی است. او رأی خود را ضمن رد و نقض دو نظریهی کیفیات اولیه ـ ثانویه و رئالیسم انتقادی بسط میدهد و تلاش میکند الگویی جایگزین پیشنهاد دهد. در این مقاله، ابتدا با استناد بر متن ایدههای۱ به بازخوانی وجه آشکار و صریح نظریهی هوسرل دربارهی هویات مشاهدهناپذیر میپردازیم، سپس با پیشنهاد چارچوبی معرفتشناختی مبتنی بر پدیدهشناسی استعلایی، تلاش خواهیم کرد وجوه مبهم و مناقشهبرانگیز نظریهی هوسرل را تکمیل و بازسازی کنیم. در این راستا، استدلال خواهیم کرد که هویات نظری در فیزیک، شأنی «کلّی» دارند و به همین جهت ضرورت دارد بحث از ماهیت آنها با بهرهگیری از آموزهی «شهود مقولهای» انجام شود. در ادامه، ضمن توجه به دو نحوه تحقق کلّیها در نظر هوسرل (افلاطونی و کانتی)، با تأکید بر نقش یک دادگی خیالی اولیه در تکوین کلیها، هویات نظری را کلّی در معنای کانتی قلمداد خواهیم کرد و مزایا و محدودیتهای این تفسیر را مورد ارزیابی قرار خواهیم داد.
جواد اکبری تختمشلو؛ سید مهدی حسینی نسب
چکیده
فلاسفۀ علم، اعم از رئالیست و آنتیرئالیست، از اوایل قرن بیستم، عمدتاً با انگیزۀ غلبه بر برخی مسائل در فرایند فهم علم (بالاخص برخی مسائل جدّی که از واقعیّاتی چون تغییر متوالی و عمیق نظریههای علمی ناشی میشدند)، گرایش ویژهای به مفهوم "ساختار" نشان دادهاند. در این راستا، تاکنون انواع مختلف "ساختارگرایی" حول این باور شکل گرفتهاند ...
بیشتر
فلاسفۀ علم، اعم از رئالیست و آنتیرئالیست، از اوایل قرن بیستم، عمدتاً با انگیزۀ غلبه بر برخی مسائل در فرایند فهم علم (بالاخص برخی مسائل جدّی که از واقعیّاتی چون تغییر متوالی و عمیق نظریههای علمی ناشی میشدند)، گرایش ویژهای به مفهوم "ساختار" نشان دادهاند. در این راستا، تاکنون انواع مختلف "ساختارگرایی" حول این باور شکل گرفتهاند که علم صرفاً قادر است از ساختار جهان (و نه از ابعاد هستیشناختی اشیاء آن) پرده بردارد. با اینحال، همۀ ساختارگراییها با نقد بسیار مهمّ و جدّی بهنام "نقد نیومن" مواجه شدهاند که طبق آن اگر قرار باشد ساختار حداکثر چیزی باشد که ما از جهان میدانیم، در آن صورت کلِّ چیزی که عملاً از جهان خواهیم دانست جز کاردینالیتی، یعنی تعداد اشیاء مربوط، نخواهد بود.نظر به جایگاه ویژۀ ساختارگرایی در فلسفۀ علم و همچنین عمق و جدّیت نقد نیومن، ما در این مقاله قصد داریم ضمن معرفی ساختارگراییِ علمیِ رئالیستی و نیز آنتیرئالیستی، پاسخ آنها به این نقد را مورد برّرسی و ارزیابی قرار دهیم. نتایج این برّرسی حکایت از ناتوانی یا لااقل مسئلهداری جدّی هر دوی این ساختارگراییها در تدارک پاسخی رضایتبخش به چالش نیومن دارد: ناتوانی و مسئلهداری که عمدتاً ریشه در همان ماهیّت و مبانی ساختارگرایانۀ این مکاتب دارد.