ناسازگاری پیوستهگرایی هندسی واتمگرایی کلام در آرا فخر رازی
صفحه 1-26
بنفشه افتخاری
چکیده اتمگرایی کلام که هم معتزلهوهماشاعره از آن دفاع کرده اند، شامل اتمگرایی هندسی نیز میگردد. اتمگرایی هندسی، اتمگرایی است که خطوط و اشکال هندسی را متشکل از تقسیم ناپذیرها میداند. به بیانی دیگر، در این نگاه، خط از گرد همآمدن نقاط بوجود میآید. این دیدگاه با تعاریف اولیه کتاب اصول اقلیدس و در نهایت با هندسه کلاسیک ناسازگار می باشد. فخررازی که در دهههای آخر عمر خود از اتمگرایی دفاع کرده است، از این ناسازگاری آگاه بوده است. او در خلال بحث در برهانهای مرتبط با اتمگرایی، تلاشهایی برای رفع این ناسازگاری کرده است. علیرغم اینکه تلاش وی در بنیان نهادن هندسه ای سازگار بااتمگرایی به ثمر نمینشیند، ولی استدلالات او حاوی نکات ظریف و مهمی است که به لحاظ تاریخ و فلسفه ریاضیات حائز اهمیت است. در این مقاله، چند برهان فخررازی از کتاب المطالب العالیةبررسی و تحلیل شده و به زبان ریاضیات نوین تبیین میگردد. . پسزمینه نظری این براهین تحلیل میشود تا به چارچوبی دستیافته که اهمیتشان از نظر تاریخ ریاضیات روشن گردد.دراین بین نشانداده میشود که چگونه رازی ساختار متفاوتی از هندسه کلاسیک روزگار خود را میآزماید. و همچنین پیشنهاد میگردد که ادله رازی در تاریخ نظریه بینهایت کوچکها در حد یک امکان در نظر گرفته شود
علم دینی: واکنشی در برابر علم طبیعتگرا
صفحه 27-48
مصطفی تقوی
چکیده در این مقاله ابتدا با بیان مثالهایی از علوم جدید نشان داده شده است که برخی نظریهها متأثر از پیشفرضهای طبیعتگرایی بودهاند و میتوان دادههایی تجربی که این نظریهها در پی تبیین آنها هستند را به نحوی دیگر با رویکرد دینی تبیین کرد. مدافعان علم دینی، با توسل به این مثالها، میخواهند نشان دهند که پیشفرضهای علم، همانگونه که ممکن است از طبیعتگرایی متأثر شود، ممکن است از دین اثر بپذیرد و بنابراین علم دینی ممکن است. در بخش نهایی مقاله تلاش میشود که با پاسخ به برخی پرسشها در خصوص علم دینی گامی در راستای تنقیح بیشتر این بحث برداشته شود: آیا ایدة علم دینی به طور غیر مستقیم، صحه گذاشتن بر نسبیگرایی در علم نیست؟، علم دینی با توسل به تجربه توجیه میشود یا با توسل به دین، یا هر دو؟ در صورتی که توسل به دین در توجیه علم دینی دخیل باشد، آیا رفتار مؤمنانه به فعالیت علمی راه نمییابد؟، آیا امکان علم دینی به معنای نبود مرز مشخص بین علم و دین نیست؟، تطور ویژگی همیشگی نظریههای علمی بوده و علم دینی هم از آن مستثنی نخواهد بود. آیا تطور علم دینی به دین لطمه نمیزند؟، استدلال له امکان علم دینی، آیا علاوه بر امکان منطقی، بر امکان استعدادی علم دینی نیز دلالت میکند؟، مدافعان علم دینی چه چشماندازی را باید برای آرمان خود تعریف کنند؟
مفهوم «واقعیت» نزد موریس شلیک
صفحه 49-63
محسن دنیوی
چکیده آنچه همیشه درباره پوزیتیویستهای منطقی مورد توجه بوده است، وجوه معرفتشناختی و روششناختی آنها بوده است. حال قصد داریم با توجه به چالش موریس شلیک و حلقه وین با متافیزیک، وجه هستیشناختی اندیشه او را بازسازی کنیم.شلیک شناخت ما از «واقعیت»، و همچنین «جهان خارج مستقل از ما» را به دو قلمرو شناخت عرفی یا شناخت مورد نیاز در زندگی روزمره و شناخت علمی تفکیک میکند. او با تکیه بر این تفکیک نشان میدهد که چگونه مکتب پوزیتیویسم منطقی در هیچیک از این دو قلمروی شناختی، نیازمند مواجهه متافیزیکی با واقعیت و جهان خارج نیست. در این مقاله اولا به این مساله خواهیم پرداخت که تصور او از واقعیت و جهان مستقل از ما به عنوان مقولاتی هستیشناختی چه بوده است؟ ثانیا، این تلقی از واقعیت بر روششناسی و معرفتشناسی پوزیتیویسممنطقی چه تاثیری داشته است؟
سیر تحول از علوم رشته ای تا علوم میان رشته ای و علوم یکپارچه
صفحه 65-80
مهدی گلشنی
چکیده از نظرارسطو و فلاسفۀ اسلامی و فلاسفۀ قرون وسطی همۀ علوم زیر چتر فلسفه قرار می گرفت و فلسفه عمدتاً به فلسفۀ نظری و فلسفۀ عملی تقسیم می شد ، که فلسفۀ نظری شامل متافیزیک ، ریاضیات و طبیعیات بود. قبل از تکون علم جدید، دانشمندان درپی آن بودند که تصویر یکسانی از کل جهان بهدست آورند. تمام بخشهای دانش، بایستی در یک چارچوب کلنگرانۀ فلسفی قرار میگرفت. پس از تکون علم جدید کمکم فلسفه های تجربهگرا ، که فقط به تجارب حسی توجه داشتند، نضج گرفت و این منجر به کنار گذاشتن فلسفه ، علیالخصوص متافیزیک ، شد، و عالمان دیدگاه کلنگر را کنار گذاشتند. در نیمۀ دوم قرن بیستم ، با ظهور چند مکتب در فلسفۀ علم و روشنگری درمورد فارغ نبودن علوم از متافیزیک و چند بعدی بودن بعض از مسائل علمی ، چند جریان زیر براه افتاد:
(1) عده ای از بزرگان علم ، قادر نبودن علم تجربی به پاسخگوئی به همۀ سؤالات انسانی را دلیل بر این دانستهاند که علم باید در یک چهار چوب جامعتر ( یک متافیزیک) قرار گیرد.
(2) مطالعات میانرشتهای براه افتاده ، که به تاسیس گروههای پژوهشی میان رشتهای و براه افتادن دوره های آموزشی میان رشتهای منجر شده و باعث توجه به فلسفه در علوم گشته است .
(3) پوزیتیویستهای منطقی دنبال این بودند که همۀ علوم را به یک علم، مثلاً فیزیک ، برگردانند. اما این جریان در دهه های اخیر تضعیف گشته ، گرچه در خود فیزیک عدهای دنبال " نظریۀ همه چیز" بودهاند .
(4) بعضی از دانشمندان تاکید کردهاند که تخصصها باید در پرتو یک دیدگاه کلنگر دنبال شود ، ولذا حاکمیت یک جهانبینی جامعنگر را بر همۀ علوم توصیه کردهاند.
بهطور خلاصه میتوان گفت که در دهههای اخیر در راستای کلنگری توجه به فلسفه در علوم به نحو محسوسی درغرب بیشتر شده است.
حیث وجودشناسانۀ ابژکتیویته از منظر گادامر
صفحه 81-108
سیداسماعیل مسعودی؛ سیدسعید زاهد زاهدانی
چکیده ابژکتیویته به عنوان ایدئال علوم - بهخصوص علوم انسانی - مورد نقد گادامر است چون تجربهای ازخودبیگانه در انسان شکل داده و سبب انسداد وجودشناسانه می شود. این ایدئال ناشی از تفوق نقد عقل محض کانت بر علم جدید و همچنین غفلت سنت فلسفۀ غربی از زبان است. هر چند دیلتای تلاش کرد با استفاده از سنت زبانی و هرمنوتیکی جایگاهی مختص علوم انسانی فراهم آورد، اما، به دلیل بنیان دکارتیاش و نیز تلقی ابزارگرایانهاش از زبان و آگاهی تاریخی، دچار سوبژکتیویسم شده و علوم انسانی را همچون حکمِ زیباشناسانۀ کانتی، عاری از حقیقتِ موضوع کرد. گادامر با بازخوانی تجربۀ هنری و تجربۀ تاریخی در کانت و دیلتای و همچنین استفاده از فلسفۀ هایدگر و هگل،به همراه توجۀ انتولوژیک به زبان، تجربۀ هرمنوتیکی را سامان داد تا ایدئال آن، نه فرایند ابژکتیوسازی، بلکه ظهور خودِ موضوع در زبان باشد و این همان زاخلیخکایت(Sachlichkeit)بوده که آشکارگی موضوعیّتِ موضوع یا شیئیّتِ شیء است.
جستجوی معقولیت حاکم بر آرائ "ریچارد فولی (Richard Foley, (1947-
صفحه 109-126
مهدی معین زاده
چکیده ریچارد فولی در زمره نظریهپردازان مشهور در باب معرفتشناسی و معقولیت محسوبست. نظریه مختار او در معرفتشناسی، "مبناگرائی انفسی"( Subjective foundationalism) است. با مطالعه آثار وی البته مشخص میشود که اتخاذ چنین موضعی در معرفتشناسی بدلیل پروردن نظریه معقولیت سازگار با آن بودهاست."مبناگرائی" وجه ممیزه نظریه معرفت فولی, از دیدگاههائی همچون انسجامگرائی(coherentism) است."انفسی بودن" نیز در تقابل با آفاقی بودن نحلههائی مثل اعتمادگرائی(reliablism) قرار میگیرد. فولی بر اساس این موضع معرفتشناختی، نظریهای بدیع در باب معقولیت ارائه میدهد که معرفتی(اپیستمیک) بودن و مهمتر از آن معطوف به هدف بودن(Goal oriented) از خصائص آنست.وی همچنین عقیده مقبول(Reasonable beliefe) را جایگزین عقیده معقول(Rational beliefe)در نظریه معقولیت میکند. نظریه معقولیت فولی, بدلیل احتواء بر مفاهیمی چون منظر(perspective) ، استدلال مناقشهناپذیر(Uncontraversial argument)، تامل عمیق(Deep reflection)، عمیقترین ملاکهای معرفتی(Deepest epistemic standards) و ... نوعی ذهنیگرائی و نسبیگرائی را متداعی میکند که البته از آن مبرّاست. در این مقاله تلاش می شود ضمن بررسی و بازسازی نظریه معقولیت فولی، معقولیت حاکم بر خود این نظریه نیز از طریق پیگیری استلزامات آن کشف گردد. این تلاش از طریق احاله هر یک از عناصر مقوم نظریه معقولیت فولی به بنیاد وجودی آن صورت می بندد. مدعای مقاله در خصوص معقولیت حاکم بر نظریه معقولیت فولی آن است که این معقولیت نه به اعتبار ملاک های منطقی بلکه مبتنی بر احوال و عناصر اگزیستانسیال آدمی است که تامین می گردد.
ارزیابی فلسفی مدل خطی از تمایز علم محض- علم کاربردیمطالعهای موردی در علم نانو
صفحه 127-141
ابوتراب یغمائی
چکیده تقسیمبندی علوم به محض و کاربردی سابقهای دویست ساله دارد. در این مدت، فیلسوفان و مورخان علم و فناوری درگیر این مسأله بودهاند که چه معیاری این دو نوع علم را از یکدیگر متمایز میکند. مدل خطی یکی از قدیمیترین و رایجترین مدلهاست که مبتنی بر معیار حاصل از آن، هدف علم محض رسیدن به معرفت است، در حالیکه هدف علم کاربردی بهکار گرفتن معرفت علمی برای حل مشکلات عملی است. در این مقاله استدلال خواهد شد که مدل خطی برای تمایز علم محض– علم کاربردی در حوزهی نانو کارآمد نیست. بنابراین، اگر پیش فرض تمایز علم محض از علم کاربردی درست باشد، رسم تمایز در حوزهی مذکور نیازمند مدلی دیگر است.
