محمدحسین اسفندیاری
چکیده
هنوز نظریۀ کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاختوتازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. همچونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقالۀ پیشِ رو، با مرورِ نظریۀ کارنپ، نقدهایِ جستهوگریختۀ کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کردهام. نشان دادهام که چگونه نظریۀ کارنپ ...
بیشتر
هنوز نظریۀ کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاختوتازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. همچونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقالۀ پیشِ رو، با مرورِ نظریۀ کارنپ، نقدهایِ جستهوگریختۀ کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کردهام. نشان دادهام که چگونه نظریۀ کارنپ را میتوان از این سه نقد مبرا داشت. پس، با لحاظ کردنِ اینکه کواین موضعِ اختلاف را اشتباه تشخیص داده، و نه اختلافِ موضع را، به داوری میانِ دو فیلسوف نشسته، توضیح دادهام اگرچه کارنپ و کواین، هر دو، به نسبیتِ وجود قائلاند، آن-یک به’نسبیتِ عام‘ باور دارد و اینیک، به ’نسبیتِ خاص‘. از منظری دیگر، اگرچه دو فیلسوف در وجودشناسی شکگرا هستند، آنیک ’شکگرایِ مرتبۀ دوم‘ است و اینیک، ’شکگرایِ مرتبۀ نخست‘. به عبارتِ دیگر، نشان دادهام که چگونه در رویکردِ وجودشناختیِ دو فیلسوف "عاملِ توافق، عاملِ تخالف است". در میانِ این پیچیدگیها، نتیجه گرفتهام که هر داوری یکسویه، بر موافقت یا مخالفتِ صرف، نادرست خواهد بود.
محمدرضا امیری تهرانی؛ مهدی مهدیان
چکیده
مقاله فریدمن دربارۀ روششناسی علم اقتصاد، آمیزهای از آموزههای مختلف فلسفی است که میتوان فهرستی از ایدههای فلسفی را در آن یافت. در این نوشتار با تحلیل مقاله مذکور و دیدگاه دیگر فیلسوفان علم اقتصاد، شش ویژگی را برای روششناسی او بازمیشناسیم. ویژگی نخست، نظریۀ فریدمنی است؛ که از دو جزء زبان و فرضهای ماهوی تشکیل شده ...
بیشتر
مقاله فریدمن دربارۀ روششناسی علم اقتصاد، آمیزهای از آموزههای مختلف فلسفی است که میتوان فهرستی از ایدههای فلسفی را در آن یافت. در این نوشتار با تحلیل مقاله مذکور و دیدگاه دیگر فیلسوفان علم اقتصاد، شش ویژگی را برای روششناسی او بازمیشناسیم. ویژگی نخست، نظریۀ فریدمنی است؛ که از دو جزء زبان و فرضهای ماهوی تشکیل شده است. دوم، آزمون فریدمنی است؛ که در حقیقت آزمون غیرمستقیم نظریه است. یعنی برای بررسی اعتبار نظریه صرفا قدرت پیشگویی آن سنجیده میشود و نه صدق فرضهای آن. سوم، ناواقعگرایی فریدمنی است؛ که به فرضهای ماهوی اجازه میدهد فقط وجوه مفید واقعیت را در نظریه وارد کنند و نه کل واقعیت را. چهارم، رویکرد مارشالی فریدمن در برابر رویکرد والراسی است؛ که به فریدمن اجازه میدهد مدل را بسته به شرایط مسئله بسازد. پنجم، رویکرد آماری فریدمن است؛ بدین معنا که از نظر او تنها راه رسیدن به اجماع بین اقتصاددانان استفاده از آمار و احتمالات است. ششم، علیت فریدمنی است؛ بدین مفهوم که بجای استفاده از مفهوم ابهام آمیز علت و معلول در مدلهای اقتصادی از مفهوم درونزا و برونزا استفاده میکند.
مسلم پیمانی
چکیده
در این مقاله، طرحی کلی از فلسفه مالی جستجو شده و به عنوان یکی از موضوعات قابل بحث در فلسفه علم مطرح و اهمیت آن تحلیل شد. در این راستا، برخی از مسائل قابل طرح در مالی از سه جنبه هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی بررسی شد که بر اساس آن، اولاً هم مالی و هم مقولات مطرح در آن، علیرغم ادعای واقعگرایی، با دو مسئله عینیت و تعمیم مواجه ...
بیشتر
در این مقاله، طرحی کلی از فلسفه مالی جستجو شده و به عنوان یکی از موضوعات قابل بحث در فلسفه علم مطرح و اهمیت آن تحلیل شد. در این راستا، برخی از مسائل قابل طرح در مالی از سه جنبه هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی بررسی شد که بر اساس آن، اولاً هم مالی و هم مقولات مطرح در آن، علیرغم ادعای واقعگرایی، با دو مسئله عینیت و تعمیم مواجه بوده و ثانیاً نظریات مالی رویکرد عمدتاً اثباتگرایانه و دارای روششناسی عموماً کارکردگرا هستند که این دو، محدودیتهای شناختی برای این شاخه علمی به همراه داشته است. همچنین اگرچه با ظهور مالی رفتاری، شواهدی از تغییر پارادایم و یک انقلاب علمی کوهنی در مالی دیده میشود ولی به دلیل عمر کوتاه آن، شاید تایید چنین امری کمی عجولانه باشد ولی روند توسعه نظریات مالی با دیدگاه برنامههای پژوهشی لاکاتوش همخوانی دارد. در نهایت به نقش اخلاق در مالی پرداخته شد که بر اساس آن توجه بیشتر به غایات در مالی ضروری است.
محمدعلی روزبهانی؛ مهدی معین زاده
چکیده
اندیشه ی مارتین هایدگر یک کل به هم پیوسته و یکپارچه است و کلیت آن را می توان به مثابه یک «فلسفه ی تکنولوژی» در نظر گرفت. مفهوم مرکزی فلسفه ی هایدگر، «وجود» و «پوشیدگی» و «ناپوشیدگی» آن است. سیر اندیشه ی او با نقد متافیزیک از افلاطون تا نیچه آغاز می شود و با تلاش برای پدیدآوردن نحوی دیگر از فلسفه ادامه می یابد و سپس، ...
بیشتر
اندیشه ی مارتین هایدگر یک کل به هم پیوسته و یکپارچه است و کلیت آن را می توان به مثابه یک «فلسفه ی تکنولوژی» در نظر گرفت. مفهوم مرکزی فلسفه ی هایدگر، «وجود» و «پوشیدگی» و «ناپوشیدگی» آن است. سیر اندیشه ی او با نقد متافیزیک از افلاطون تا نیچه آغاز می شود و با تلاش برای پدیدآوردن نحوی دیگر از فلسفه ادامه می یابد و سپس، با عبور از متافیزیک، به «گشتل» می رسد. «گشتل» مطلق سازی یک افق ناپوشیدگی از وجود، ذات تکنولوژی مدرن است که در معنای کمال و پایان متافیزیک، با آن ترادف معنایی دارد. جستار حاضر اندیشه ی هایدگر را پیرامون مفهوم «گشتل» بازسازی خواهد کرد و نشان خواهد داد چگونه می jوان کلیت اندیشه ی او را به سان یک فلسفه ی تکنولوژی منسجم و یکپارچه در نظر آورد و هرگونه تفسیر ناحیه ای از نظرات خاص او درباره ی تکنولوژی، مستلزم در نظرآوردن کلیت اندیشه ی او خواهد بود.
سید هدایت سجادی
چکیده
هدف از این نوشتار، ارائه تحلیلی فلسفی بر مسئله تقلیل تابع موج توسط ذهن، مبتنی بر نظریههای حوزۀ فلسفه ذهن است. با توجه به این رویکردها درباره رابطۀ ذهن-بدن و ماهیت ذهن، هم در چارچوب دوگانه انگاری مادی_نفسانی، و هم ویژگی های ذهنی نوخاسته و فراپدیدارگرایانه، به بررسی معضلات مفهومی این مسئله پرداخته می شود. تلقی مادی و سخت افزارانه از ...
بیشتر
هدف از این نوشتار، ارائه تحلیلی فلسفی بر مسئله تقلیل تابع موج توسط ذهن، مبتنی بر نظریههای حوزۀ فلسفه ذهن است. با توجه به این رویکردها درباره رابطۀ ذهن-بدن و ماهیت ذهن، هم در چارچوب دوگانه انگاری مادی_نفسانی، و هم ویژگی های ذهنی نوخاسته و فراپدیدارگرایانه، به بررسی معضلات مفهومی این مسئله پرداخته می شود. تلقی مادی و سخت افزارانه از ذهن، معضلات مربوط به دستگاههای اندازه گیری در مکانیک کوانتمی را با خود دارد؛ تلقی نفسانی و همچنین دیگر تلقی های غیرمادی،علاوه بر معضلات رابطه ذهن بدن، معضل تبیین سازوکار برهمکنش ذهن یا ویژگیهای ذهنی با سیستم مادی مورد مشاهده جهان خارجی را نیز دارند. همچنین با طرح یک آزمایش فکری و نیز تحلیل مبتنی بر مشابه انگاشتن فرآیند"تقلیل تابع موج" و فرآیند"تصمیم گیری" در انسان، به مثابه یک راه حل احتمالی،تبعات مفهومی آنها برای مکانیک کوانتمی بررسی میشود. در نهایت، نشان داده می شود که هر جنبه از مسئله تقلیل تابع موج توسط ذهن، معضلات مفهومی خاص خود را دارد و این مسئله در ذیل برهمکنش ذهن-ماده همچنان باز خواهد ماند.
محمد مهدی صدرفراتی؛ شادی محمدی
چکیده
مفهوم «شم خوب» در انتخاب بین نظریات علمی اولین بار توسط پیِر دوئم فیزیکدان و فیلسوف علم مشهور فرانسوی مطرح شد. او معتقد بود در جایی که منطق و شواهد تجربی برای انتخاب دانشمندان کفایت نمی کند، نیاز به معیاری بالاتر یا همان «شم خوب» هست. دوئم درباره چیستی و ابعاد مفهوم شم خوب صراحتی ندارد، در عوض نظرات مختلفی برای آن ارائه شده ...
بیشتر
مفهوم «شم خوب» در انتخاب بین نظریات علمی اولین بار توسط پیِر دوئم فیزیکدان و فیلسوف علم مشهور فرانسوی مطرح شد. او معتقد بود در جایی که منطق و شواهد تجربی برای انتخاب دانشمندان کفایت نمی کند، نیاز به معیاری بالاتر یا همان «شم خوب» هست. دوئم درباره چیستی و ابعاد مفهوم شم خوب صراحتی ندارد، در عوض نظرات مختلفی برای آن ارائه شده است. برای بررسی این مفهوم باید علاوه بر نظر دوئم، سازگاری آن با تاریخ علم را نیز مورد توجه قرار داد. ما در این مقاله پس از شرح و نقد دو نظر مختلف در این باره، ادعا می کنیم که مفهوم «شم خوب» از سنخ مقبولیت اجتماعی است. اشاراتی در نوشته های دوئم مبنی بر اجتماعی بودن شم خوب وجود دارد که ادعای ما را تقویت می کند، ضمن اینکه ما معتقدیم چنین قرائتی در تبیین تاریخ علم نیز موفق تر عمل می کند.
اسفندیار غفاری نسب؛ علی اکبری؛ علی اصغر نظری
چکیده
ﻧﻮﺷﺘﻪی ﭘﻴﺶ رو ﺷﺮح و ارزیابی ﺑﺨﺸﻰ از اﻓﻜﺎر ﻳﻮرﮔﻦ ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس، ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎس و ﻓﻴﻠﺴﻮف آﻟﻤﺎﻧﻰ، در ﺣﻴﻄﻪی ﻣﻌﺮفتشناسی اﺳﺖ که در متون فارسی به آن کمتر توجه شده است. یکی از اهداف پروژۀ تحقیقاتی او ﻧﺰدﻳﻚﻛﺮدن داﻧﺶ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻰ یا زﻳﺴﺖﺟﻬﺎن بوده و هدف این نوشتار نیز ارائۀ شرحی نظاممند از این کوشش هابرماس و تقابلهای ...
بیشتر
ﻧﻮﺷﺘﻪی ﭘﻴﺶ رو ﺷﺮح و ارزیابی ﺑﺨﺸﻰ از اﻓﻜﺎر ﻳﻮرﮔﻦ ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس، ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎس و ﻓﻴﻠﺴﻮف آﻟﻤﺎﻧﻰ، در ﺣﻴﻄﻪی ﻣﻌﺮفتشناسی اﺳﺖ که در متون فارسی به آن کمتر توجه شده است. یکی از اهداف پروژۀ تحقیقاتی او ﻧﺰدﻳﻚﻛﺮدن داﻧﺶ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻰ یا زﻳﺴﺖﺟﻬﺎن بوده و هدف این نوشتار نیز ارائۀ شرحی نظاممند از این کوشش هابرماس و تقابلهای فکری وی با دیگر نحلههای فلسفی-اجتماعی است. «علائق شبهاستعلایی» یکی از مفاهیم کلیدی است که در این فرایند نقشی حیاتی دارد و دانش را از ساحت سوژۀ استعلایی به ساحت فرآیند تاریخی که از نیازهای عملی برخواسته مرتبط میکند. به همین جهت، این نوشتار ﺑﻪ دﻧﺒﺎل روﺷﻦ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻌﻨﺎ، کارکرد و رﻳﺸﻪﻫﺎی این مفهوم ﺑﻮده است. از این حیث، در ﺑﻴﻦ آﺛﺎر او دو ﻛﺘﺎب از ﺟﺎﻳﮕﺎه ﻣﺮﻛﺰی ﺑﺮﺧﻮردار ﻫﺴﺘﻨﺪ: داﻧﺶ و ﻋﻼﺋﻖ اﻧﺴﺎﻧﻰ و ﻧﻈﺮﻳﻪی ﻛﻨﺶ ارﺗﺒﺎﻃﻰ. یافتهها نشان میدهند که: 1-ﭘﺮﺳﺶﻫﺎﻳﻰ که ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس در این کتاب در ﺻﺪد ﭘﺎﺳﺦﮔﻮﻳﻰ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﺳﺖ در واقع ﭘﺮﺳﺶﻫﺎی ﻛﺎنت ﻫﺴﺘﻨﺪ: «شرایط عام امکان شناخت». 2-علائق شبهاستعلایی ریشه در زیست انسانی دارد که تحول اساسی در نظریههای انتقادی است. 3- معرفتشناسی هابرماس درصدد احیای ارزشهای روشنگری و رهایی از سلطه است. 4- هابرماس از طریق صورتبندی علائق شناختی با سایر نحلههای فکری وارد مناظره میشود ( فرا رفتن از مکتب فرانکفورت، نقد پستمدرنیسم و دیگر نحلههای فلسفی).
نرجس فتحعلیان؛ علیرضا منصوری
چکیده
بر اساس تجربه ی روزمره و فهم متعارف به نظر میرسد تفاوتی بین گذشته و آینده وجود دارد که آن را «پیکان زمان» مینامیم. تبیینهای متفاوتی برای پیکان زمان ارایه شده که یکی از آن ها پیکان ترمودینامیکی است. اما قوانین بنیادی فیزیک، به ویژه قوانین نیوتن و مکانیک آماری–که انتظار می رود تبیین گر قوانین پدیدارشناختیِ ترمودینامیک باشند- ...
بیشتر
بر اساس تجربه ی روزمره و فهم متعارف به نظر میرسد تفاوتی بین گذشته و آینده وجود دارد که آن را «پیکان زمان» مینامیم. تبیینهای متفاوتی برای پیکان زمان ارایه شده که یکی از آن ها پیکان ترمودینامیکی است. اما قوانین بنیادی فیزیک، به ویژه قوانین نیوتن و مکانیک آماری–که انتظار می رود تبیین گر قوانین پدیدارشناختیِ ترمودینامیک باشند- عدم تقارنی را نشان نمیدهند. بولتزمن کوشید عدم تقارن ترمودینامیکی را با پیشنهاد «فرضیهی گذشته» برای کیهان اولیه توضیح دهد. طبق این فرضیه کیهان اولیه در شرایط اولیه ی بسیار خاصی بوده است. اما این پیشنهاد با نقدهای بسیاری روبرو شد. در مقاله ی حاضر ضمن بیان ابعاد فلسفی و بنیادی مساله ی «پیکان زمان» در ارتباط با نظریۀ «فرضیۀ گذشته» استدلال میکنیم با فرض بنیادی بودن «پیکان زمان»، فرضیه ی گذشته به تنهایی برای تبیین آن کفایت نمیکند و نیاز به تبیین بنیادیتری وجود داردکه ممکن است نگرش ما را نسبت به ساختار فضا-زمان عوض کند.
هادی قهار
چکیده
یگانهانگاری راسلی، عنوان یکی از جدیدترین نظریههای فلسفه ذهن است. این نظریه مدعی غلبه بر مشکلات نظریههای فیزیکیانگار و دوگانهانگار است. به طور خاص مشکل عمده فیزیکیانگاری، تبیین آگاهی پدیداری است. یکی از مهمترین استدلالهای موجود علیه فیزیکیانگاری استدلال زامبی یا استدلال تصورپذیری است. یگانهانگاری راسلی ...
بیشتر
یگانهانگاری راسلی، عنوان یکی از جدیدترین نظریههای فلسفه ذهن است. این نظریه مدعی غلبه بر مشکلات نظریههای فیزیکیانگار و دوگانهانگار است. به طور خاص مشکل عمده فیزیکیانگاری، تبیین آگاهی پدیداری است. یکی از مهمترین استدلالهای موجود علیه فیزیکیانگاری استدلال زامبی یا استدلال تصورپذیری است. یگانهانگاری راسلی بر اساس یک فهم هستیشناسانه متفاوت از عالم، مدعی است ویژگیهای درونی (ذاتی) اشیاء فیزیکی که تاکنون مورد غفلت نظریههای فیزیکی واقع شدهاند، منشاء ظهور آگاهی پدیداری است. بر این اساس، یگانهانگاری راسلی مدعی ارائه تبیینی مناسب از آگاهی پدیداری است که با عالم فیزیکی، یکپارچه است. در این مقاله، پس از تقریر دو نظریه فیزیکیانگاری و یگانهانگاری راسلی، نسبت آن دو تااندازهای روشن میشود و نشان داده میشود که تبیینهای فعلی نظریه یگانهانگاری راسلی برای مرزبندی آن با فیزیکیانگاری کافی نیست. همچنین بیان خواهد شد که استدلال تصورپذیری که علیه فیزیکیانگاری طرح شده است علیه یگانهانگاری راسلی (اگر آن را فیزیکیانگار قلمداد کنیم) کار نمیکند.
مهدی کفائی؛ الهه دویران؛ مصطفی تقوی
چکیده
جامعه خاستگاه فناوری و توسعه آن است. از سوی دیگر فناوری نیز به نوبه خود آثار اجتماعی مخصوص به خود را دارد. در حالت کلی، رابطه جامعه و فناوری دوسویه است. آگاهی از این رابطه دوسویه برای طراحی مهندسی لازم است ولی توجه لازم نسبت به این امر در متون درسی و روال های آموزشی چندان مشاهده نمی شود. در این مقاله با موردکاوی تاریخی ماشینتحریر، رابطه ...
بیشتر
جامعه خاستگاه فناوری و توسعه آن است. از سوی دیگر فناوری نیز به نوبه خود آثار اجتماعی مخصوص به خود را دارد. در حالت کلی، رابطه جامعه و فناوری دوسویه است. آگاهی از این رابطه دوسویه برای طراحی مهندسی لازم است ولی توجه لازم نسبت به این امر در متون درسی و روال های آموزشی چندان مشاهده نمی شود. در این مقاله با موردکاوی تاریخی ماشینتحریر، رابطه دوسویه جامعه و فناوری به صورت انضمامی ترسیم شده است. گاه یک عامل (جامعه یا فناوری) در عامل دیگر تأثیر می گذارد و آن را تغییر می دهد و سپس خود از تغییر ایجاد شده متأثر می گردد. همچنین تأثیرات، منحصر به ایجاد تغییر نیستند و یک عامل می تواند از بروز تغییرات در عامل دیگر جلوگیری به عمل آورد. بعلاوه مشاهده می شود در مسیر همساختگی عامل ها، عقلانیت تنها معیار توسعه فناوری و توجیه کننده پدیده ها نیست. به طور مثال، گاه تکنولوژی در مسیر بهینه شدن قرار می گیرد، اما عوامل اجتماعی باعث توقف یا تغییر مسیر آن میشوند.
هادی صمدی؛ احمدرضا مرادیان
چکیده
در تبیین تکامل فرهنگی نظریههای متنوع و رقیبی ارائه شده است. میمتیک یکی از معروف ترین آنهاست. دعوی مقالهی حاضر آن است که هرکدام از نظریههای ارائه شده مدلهایی هستند که درجهت بازنمایی بخشهایی از فرهنگ و درجهت قابل فهم کردن آن بخشها با توسل به تمثیلهایی ارائه شدهاند. که میمتیک یکی از آنهاست. ازآنجا که اولاً هر مدلی از جمله ...
بیشتر
در تبیین تکامل فرهنگی نظریههای متنوع و رقیبی ارائه شده است. میمتیک یکی از معروف ترین آنهاست. دعوی مقالهی حاضر آن است که هرکدام از نظریههای ارائه شده مدلهایی هستند که درجهت بازنمایی بخشهایی از فرهنگ و درجهت قابل فهم کردن آن بخشها با توسل به تمثیلهایی ارائه شدهاند. که میمتیک یکی از آنهاست. ازآنجا که اولاً هر مدلی از جمله میمتیک با انتزاع ((abstraction و آرمانیسازی (idealization) ساخته میشود، و ثانیاً مدل ها لزوماً گزاره ای نیستند، بنابراین نباید انتظار صدق از چنین نظریههایی داشت. زیرا اولاً آرمانیسازی با فاصله گرفتن از واقعیت همراه است و ثانیاً تنها گزارهها هستند که حاملان صدقاند و بنا بر تعریف گزاره و صدق، مدلهای غیرگزارهای صادق نیستند. در مقاله، به عنوان مطالعهی موردی، میمتیک از میان نظریههای تکامل فرهنگی انتخاب شده است و تلاش شده است تا ضمن معرفی نقدها و پاسخ به نقدها از جانب طرفداران میمتیک وجه تمثیلی و مدلی این نظریه برجسته شود. فرهنگ پیچیدهتر از آن است که یک مدل تبیینی به تنهایی قادر به تبیین آن باشد اما، مشروط بر آنکه هیچ مدلی، ازجمله میمتیک، به تنهایی دعوی انحصاری در تبیین فرهنگ نداشته باشد، با در کنار هم قرار گرفتن دستهای از الگوهای تبیینی راه برای فهم بهتر آن فراهم میشود.
مجیدرضا مقنی پور
چکیده
«علیّت» از جمله مفاهیمی است که پیشینهای طولانی در فلسفه و شناخت انسانی دارد. انسان از همان آغاز حیات، خواهان کشفِ چرایی و علت پدیدهها بود؛ این مفهوم در تاریخ اندیشههای فلسفی، فراز و نشیبهای زیادی را پیموده است، زیرا پاسخهای ارائه شده برای علتِ پدیدهها، به طور کامل متاثر از نوع آگاهی و شناخت انسان در گسترههای تاریخی ...
بیشتر
«علیّت» از جمله مفاهیمی است که پیشینهای طولانی در فلسفه و شناخت انسانی دارد. انسان از همان آغاز حیات، خواهان کشفِ چرایی و علت پدیدهها بود؛ این مفهوم در تاریخ اندیشههای فلسفی، فراز و نشیبهای زیادی را پیموده است، زیرا پاسخهای ارائه شده برای علتِ پدیدهها، به طور کامل متاثر از نوع آگاهی و شناخت انسان در گسترههای تاریخی و جغرافیایی مختلف بوده است؛ آگاهیها و شناختهایی که اندیشمندانی مانند ارنست کاسیرر معتقد بودند که پیوسته الگویی عقلانی نداشته است. به زعم کاسیرر الگوهای غیرعقلانی نیز در شکلبخشی صورتهای شناختی انسان دخیل بودهاند؛ شناختی که وی از آن با عنوان «آگاهی اسطورهای» یاد میکند. هدف از نگارش این مقاله، معرفی انواع روابط علیّتی در این غیرتعقلیترین فرمِ شناختی انسان است که برایناساس با استناد به مبانی، قوانین بنیادین و دیگر آبشخورهای آگاهیدهنده در این آگاهی، به بازکاوی، توصیف و تحلیل انواع روابط عِلّی در این فرم شناختی پرداخته شده است.