برونیگرایی و مسئلة استقرا
صفحه 1-21
جلال پیکانی
چکیده مسئلة سنتی استقرا یکی از صور بسیار مشهور شکاکیت به شمار میرود و تا به حال فلاسفة بسیاری برای حل یا منحلساختن آن کوشیدهاند؛ برونیگرایی یکی از رهیافتهایی است که به باور برخی معرفتشناسان میتواند در حل مسئلة سنتی استقرا به کار آید. مهمترین نظریة مطرحشده در زمینة برونگرایی، نظریة اعتمادگرایی فرایندی است. اعتمادگرایی فرایندی به واسطة تأکید بر خطاپذیری باورها، و برگرفتن معیارهای فروتنانه و سهلگیرانه در دستیابی به معرفت، در مقابل شکاکیت، کمتر آسیبپذیر است. در مقالة حاضر نشان خواهیم داد که این معرفتشناسان از این نکتة بسیار مهم غفلت میکنند که اعتمادگرایی فرایندی و به طور کلی، نظریههای برونیگرایانه، استقرا را پیشفرض میگیرند. از این رو چنین نظریههایی از قابلیت قابل توجهی برای حل مسئلة مذکور برخوردار نیستند.
کرون در باب ارجاع، دیویدسون در باب محتوا
صفحه 23-33
مرتضی صداقت آهنگری حسینزاده
چکیده کرون معتقد است مرجع یک اسم را فقط ارتباط علّی با آن شیء متعین نمیکند، چراکه علیت حاوی نوعی عدم تعین است که برای فرار از آن لازم است بعد شناختی، که از آن به جواز معرفتی یاد میکند، نیز در تعیین مرجع اثر گذارد. دیویدسون بیان مشابهی را در مورد نحوة تعین محتوای باور ادراکی در تز مثلثبندی خود دارد. در این تز او معتقد است فرد علاوهبر ارتباط علّی با محتوای باور ادراکی خود که شیئی خارجی است که علت آن باور در فرد شده است، لازم است از ارتباط کلامی با دیگران نیز جهت تعین محتوای این باور، کمک گیرد. در این مقاله، پس از بیان نظریات کرون و دیویدسون، به بیان مشابهتهای جواز معرفتی در نظریة کرون و ارتباط کلامی در نظریة دیویدسون خواهم پرداخت.
مراحل پنجگانة شکلگیری فلسفة علم در قرن بیستم
صفحه 35-56
محمدرضا عبدالله نژاد
چکیده فعالیتهای اصلی فلسفة علم، به مثابة یکی از شاخههای فلسفه، از 1890 در پی تلاش برخی دانشمندان علوم تجربی برای تأسیس مبانی جدید غیر متافیزیکی برای علوم تجربی استقرایی، آغاز شد. نکتة قابل توجه این است که ماهیت اصلی فلسفة علم، در پنج مرحله شکل گرفته است. هدف اصلی این مقاله این است که با توصیف مراحل پنجگانة مذکور، نحوة شکلگیری و تکمیل ماهیت اصلی فلسفة علم را به تصویر بکشد و نتایجی را از آن به دست آورد. این مراحل عبارتاند از: 1. مرحلة بالندگی (1890-1918) که در آن فیزیک نیوتن به وسیلة فیلسوفانی همچون ماخ، پوانکاره، و دوئم چنان بازسازی میشود که امکان مداخلة هرگونه نگاه متافیزیکی در آن را منتفی میکند؛ 2. مرحلة بسط (1918-1935) که در آن پوزیتیویستهای منطقی با تکیهبر سه اصل اساسی خودشان زمینه را برای بازسازی منطقی علم مهیا میکنند؛ 3. مرحلة کلاسیک (1935-1970) که در آن کار بازسازی منطقی علم، از طریق تجدید نظر پوپر و برخی پوزیتیویستهای منطقی در سه اصل اساسی مرحلة قبلی، تثبیت و تکمیل میشود؛ 4. مرحلة تاریخگرایی (1960-1985) که در آن، تحت تأثیر آرای فایرابند و کوهن، به جای «منطق علم»، «بعد تاریخی علم» مورد توجه قرار میگیرد؛ 5. مرحلة مدلسازی (1970-2000) که در آن، با افزایش تمایلات سمانتیکی و پراگماتیکی در علم، عبارت «مدل»، جانشین عبارت «نظریه» میشود.
بررسی تطبیقی جامعهشناسی علم بوردیو و رویکرد کنشگر ـ شبکه
صفحه 57-71
مهناز فرهمند
چکیده مقالة حاضر به بررسی مفاهیم کلیدی جامعهشناسی علم پیر بوردیو و رویکرد کنشگر - شبکه اختصاص دارد. بوردیو با رویآوردن به مفاهیم میدان، سرمایه، و سرمایة نمادین به اوضاع و احوال تولید علم توجه دارد که از استدلال اولیة وی دربارة حامیان و مدعیان علم در رقابت بر سر سرمایه به وجود آمده است. وی در فعالیتهای علمی خود، با نقد رویکرد شبکه- کنشگر که بر بطلان تمایز بین کنشگران انسانی و غیر انسانی تأکید دارد، تصویری گسترده از ناهنجاریهای جامعهشناسی جدید علم ارائه میکند، ضمن اینکه، نظریة کنشگر - شبکه نیز بوردیو را به کاستیهای جامعهشناسی کلاسیک علم متهم میکند. در این مقالة بر آنایم تا با بررسی تطبیقی ابعاد نظری هر دو رویکرد از زوایای متعدد، تمایزات مفهومی و مبنایی آن دو را مشخص کنیم.
پروژة منطقگرایی در ریاضیات: از بولتزانو تا راسل
صفحه 73-97
غلامحسین مقدم حیدری
چکیده آموزة منطقگرایی عبارت است از فروکاستن مفاهیم و قضایای ریاضی به مفاهیم و قضایای منطقی. این آموزه که یکی از مکاتب مهم فلسفة ریاضی است، را نخستین بار برنارد بولتزانو صورتبندی کرد و سپس گوتلپ فرگه سعی کرد با ارائة نسخة جدیدی از منطق آن را ادامه دهد. درنهایت این آموزه را به صورت پروژهای، برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد عملی کردند. در این مقاله نخست تلاش خواهم کرد چگونگی تحول و تکوین این پروژه را از بولتزانو تا راسل بررسی کنم. سپس با بررسی ضعفها و قوتهای آن، سعی خواهم کرد به این پرسش پاسخ دهم که آیا برنامة منطقگرایی رضایتبخش بود؟
بیزگرایی و چالشهای نظریة تأیید
صفحه 99-118
لطفاله نبوی؛ نیما احمدی؛ سید محمدعلی حجتی
چکیده بیزگرایان بر این باورند که راهحلی برای مسئلة تعیین منطق حاکم بر شواهد در اختیار دارند؛ این مسئله از اهمیت ویژهای در فلسفة علم برخوردار است، چراکه درنهایت آنچه موجب تمایز افسانه و علم از هم میشود این است که ما گواه خوبی برای محتوا و مضمون علم داریم. ایدۀ اصلی مشترک در نسخههای گوناگون نظریة تأیید بیزی، این است که باورها با اندازهای از احتمال تأیید میشوند و الحاق شاهد جدید، بهوسیلة شرطیسازی و با استفاده از قاعدة بیز صورت میپذیرد. بیزگرایان همگی بر این باورند که رویکردهای کیفی در مورد نظریة تأیید، ناامیدکنندهاند و یک رویکرد مناسب در روشی که شاهد از فرضیهها و نظریهها پشتیبانی میکند، باید کمّی باشد؛ که رویکرد کمّی، مستلزم استفاده از اصول حساب احتمالات است. هدف از این مقاله، بررسی چالشهای نظریة تأیید بهوسیلة رویکرد استاندارد بیزی است.
