سیدمصطفی شهرآیینی؛ مجتبی جلیلی
چکیده
به نظر میرسد در علم دکارتی که با شالودهای عقلی و وجودی در پی تصرف و تسخیر عالم است مجالی برای فرضیه نباشد زیرا آنچه در پیشگاه عقل پدیدار میشود کاملا روشن است و جایی برای فرض باقی نمیگذارد. این از جهتی درست است و از جهتی نادرست؛ توضیح اینکه درخت دانش دکارتی سه بخش دارد: ریشه یعنی مابعدالطبیعه، تنه یعنی طبیعیات و سرشاخهها شامل ...
بیشتر
به نظر میرسد در علم دکارتی که با شالودهای عقلی و وجودی در پی تصرف و تسخیر عالم است مجالی برای فرضیه نباشد زیرا آنچه در پیشگاه عقل پدیدار میشود کاملا روشن است و جایی برای فرض باقی نمیگذارد. این از جهتی درست است و از جهتی نادرست؛ توضیح اینکه درخت دانش دکارتی سه بخش دارد: ریشه یعنی مابعدالطبیعه، تنه یعنی طبیعیات و سرشاخهها شامل طب و مکانیک و اخلاق است، که در دو بخش نخست، جایی برای فرضیه نیست و تنها با عقل سروکار داریم. نقش اصلی فرضیه در فراهمکردن امکان باروری و میوهدهی درخت دانش در سرشاخههای سهگانه است. علم دکارتی در مقام تجربه که مقام بهبارنشستن و میوهدادن است نیاز مبرمی به فرضیه دارد و در همین جاست که به گفتة دکارت «ما را مالک و ارباب طبیعت میکند». فرضیه در مقام حلقهی اتصال میان تجربه و عقل، نقشی چنان بدیع دارد که علم دکارتی بی آن، از مرتبة عقل به مرتبة حس و خیال و تجربه نمیرسد و گذار از «فلسفهی نظری» مدرسیان به «فلسفهی عملی» مدنظر دکارت فراهم نمیآید.