مقالة حاضر بهطور کلی، تأملی است درباب نقش و جایگاه علم فیزیک در فیزیکالیسم. در فضای فلسفی معاصر غرب، در اغلب موارد، تعبیر «فیزیکی» جانشین تعبیر دیرآشنای «مادی» شده و بیشتر از «فیزیکالیسم» صحبت بهمیان میآید تا «مادیانگاری». بدینمعنا که دیگر بر خواصی چون صلابت و نفوذناپذیری، امکان فرض ابعاد ...
بیشتر
مقالة حاضر بهطور کلی، تأملی است درباب نقش و جایگاه علم فیزیک در فیزیکالیسم. در فضای فلسفی معاصر غرب، در اغلب موارد، تعبیر «فیزیکی» جانشین تعبیر دیرآشنای «مادی» شده و بیشتر از «فیزیکالیسم» صحبت بهمیان میآید تا «مادیانگاری». بدینمعنا که دیگر بر خواصی چون صلابت و نفوذناپذیری، امکان فرض ابعاد سهگانه، و از این دست در تعیین محتوای مفهومی تعبیر «مادی» تکیه نمیشود، بلکه چنین امری با ارجاع به علم فیزیک محقق میشود. اما نکته اینجاست که این ارجاع از همان ابتدا، بهرغم فراگیربودن و مزایای مفهومی انکارناپذیر آن، بهلحاظ برخی لوازم و توابعی که دربرداشته، با مشکلاتی مواجه بوده است. تا جایی که بحث به تعیین ارزش صدق فیزیکالیسم هم کشیده شده است و از مشکلات مذبور در قالب برهان دوحدی همپل بهعنوان استدلالی علیه فیزیکالیسم بحث میشود. در مقالة حاضر، به تحلیل و ارزیابی دو مورد از تقریرات متأخر این ارجاع خواهیم پرداخت که درپی مرتفعساختن موارد مطرح در این برهاناند. نگارنده از این ارزیابی نتایجی را پیرامون اصل ایدة فیزیکالیسم استنتاج خواهد کرد و درنهایت به طرح پارهای ملاحظات انتقادی درباب فیزیکالیسم خواهد پرداخت.