پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220The Challenges of the "Optimum Aim for Science" by John William Neville Watkinsچالشهای هدف بهینه برای علم جان ویلیام نویل واتکینز126746810.30465/ps.2022.38609.1560FAناصر افضلی فردانشجوی دکتری فلسفه علم، دانشکده حقوق، الهیات وعلوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه ازاد اسلامی، تهران، ایران.علی حقیدانشیار گروه فلسفه وحکمت اسلامی، دانشکده الهیات ومعارف اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.(نویسنده مسئول)Journal Article20211026Abstract<br />The question of what is the aim of science has been one of the most thought-provoking topics in the field of philosophy of science. Watkins, a follower of Karl Popper and a proponent of scientific rationality, argues that the optimal aim for science can be identified and the certainty of science can be released by categorizing the conditions of sufficiency and the demands associated with it, while You can still ask for the confirmed truth. The aim of this article is to examine Watkins 'demands for achieving the aim of science, to promote them, to recall the challenges posed by the optimal aim of science and Watkins' response to them, and to explain the pragmatic principle of induction in the selection of theories. It is one of the competing theories. Watkins believes that by pursuing the optimal aim for science, scientists have the freedom to do research on any subject, but the optimal aim of science prevents them from adopting erroneous theoriesچکیده<br />مباهات جامعۀ علمی و پرسش از چیستی هدفِ علم از جمله مباحث قابل تامل در حوزۀ فلسفۀ علم بوده است. واتکینز که خلفِ کارل پوپر از طرفداران عقلانیت علمی است مدعی است که میتوان هدفِ بهینهای برای علم معرفی نمود که با دستهبندی شرطهای کفایت و مطالبات مرتبط با آن قطعیتِ علم را رها نمود در حالی که هنوز خواهان حقیقت تایید شده هستیم.در این مقاله برآنیم تا ارتقای مطالبۀ (A) به (A*) وتلفیق (B1) و (B2) به (B1-2 ) وهمچنین (B3) و (B4) را به (B3-4)در مطالبات واتکینز برای هدفِ بهینۀ علم (B*) را گوشزد نموده وچالشهای مطرح شده برای هدفِ بهینۀ علم وپاسخِ واتکینز به آنها را یادآور شویم واصل عمل انگارانۀ استقرا در انتخاب نظریهها از بین نظریه-های رقیب را تبیین نماییم.واتکینز براین باور است که با پیگیری این هدفِ بهینه برای علم، دانشمندان این آزادی عمل را دارند که بر روی هر موضوع دلخواه کار کنند ولی این هدفِ علم آنها را از اتخاذ نظریههایی که تشخیص میدهند غلط هستند باز میدارد.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Defending scientific realism against the "new pessimistic induction"دفاع از واقع گراییِ علمی در برابر "استقرای بدبینانه جدید"2751746910.30465/ps.2021.34415.1492FAامیر حاجی زادهدکتر فلسفه تطبیقی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهرانJournal Article20210113Kyle Stanford poses a new challenge to scientific realism, known as the new pessimistic induction. According to him, for every scientific theory, there are "unconceived alternative theories" that go beyond the understanding of scientists; Therefore, one can never be realistic about the unobservable entities of theories. This article tries to defend scientific realism against Stanford's argument by emphasizing the convergence of successful theories in the history of science. This article emphasizes that under the new pessimistic induction, given the unlimited number of unconceived alternative theories to any successful theory, the possibility of "matching" and "unifying" independent theories will be very unlikely. Whereas in the history of science, we see frequent examples of successful theories being linked. We also try to defend the idea of convergence against critiques.کایلی استنفورد چالش جدیدی پیش روی واقع گرایی علمی قرار داده است که به استقرایِ بدبینانة جدید شهرت یافته است. طبق استدلال وی، برای هر نظریه علمی، " نظریات بدیل نامتصوری" وجود دارند که از دامنه درک دانشمندان فراتر میروند؛ بنابراین هیچ گاه نمیتوان نسبت به هویاتِ مشاهده ناپذیرِ نظریات تلقی واقع گرایانه داشت. در این مقاله تلاش میشود با تاکید بر همگرایی نظریات موفق در تاریخ علم، از واقع گرایی علمی در مقابل استدلالِ استنفورد دفاع کنیم. این مقاله بر این نکته تاکید دارد که طبق استقرای بدبینانه جدید، با توجه به تعداد نامحدود نظریههای بدیلِ نامتصور در قبال هر نظریه موفقی، احتمالِ "تطابق" و "وحدت یافتنِ" نظریات مستقل بسیار بعید خواهد بود. در حالیکه در تاریخ علم، شاهد نمونههای مکرر در پیوند یافتنِ نظریات موفق هستیم. همچنین تلاش میکنیم از ایده همگرایی در برابر نقدهای مرسوم دفاع کنیم.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Critical Evaluation of Daniel Dennett's Arguments Concerning Philosophical Naturalismارزیابی نقادانه استدلالهای دنیل دنت در دفاع از دیدگاه طبیعتگرایی فلسفی5376747110.30465/ps.2021.35140.1500FAمحسن خیاط کاشانیکارشناسی ارشد فلسفه دانشگاه مفیدمیرسعید موسوی کریمیدانشیار گروه فلسفه دانشگاه مفیدJournal Article20210226According to methodological naturalism, in scientific explanation we can only appeal to natural laws, forces and entities, without assuming any role for supernatural entities and parameters. Philosophical naturalism is an ontological view according to which there is nothing but natural elements, principles, and physical entities. To justify their views, naturalists usually use Darwin's theory of evolution and extend its domain over all phenomena. In this paper, we will explain Daniel Dennett's views on these issues and critically evaluate his arguments. Then, Alvin Plantinga's evolutionary argument against naturalism will be discussed. The conclusion of the paper is that ontological naturalism is not a correct and tenable opinion.بنابر دیدگاه طبیعتگرایی روششناسانه، استفاده از روشها، قوانین و نیروهای طبیعی برای توضیح پدیدهها کافی است و عوامل ماورای طبیعت و الهی در این میان نقشی ندارند. طبیعتگرایی فلسفی نیز، دیدگاهی هستی-شناسانه است که بنابرآن، غیر از عوامل طبیعی و هویات فیزیکی، علت و هویت دیگری در عالم وجود ندارد. معمولاً طبیعتگرایان با تمسک به نظریهی فرگشت داروین در توضیح چگونگی پیدایش ارگانیسمهای پیچیده و تعمیم آن به کل موجودات و رخدادهای عالم، تلاش میکنند دیدگاه خود را توجیه کنند. در این مقاله، ضمن توضیح دیدگاه دنیل دنت بهعنوان نمایندهی شاخص دیدگاه طبیعتگرایی فلسفی، استدلالهای او جهت توجیه طبیعتگرایی فلسفی صورتبندی و نقد میشوند. سپس نقد آلوین پلانتینگا علیه باور به طبیعتگرایی و فرگشت توضیح، و نشان داده میشود این دو باور با یکدیگر ناسازگارند و جمع آن دو، خودشکن است. نتیجۀ مقاله نیز این است که طبیعتگرایی هستیشناسانه دیدگاهی درست و قابل اعتماد نیست.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Historical Evolution of 'Technological Embodiment'تحول تاریخی ایده تجسد تکنولوژیکی77104747410.30465/ps.2021.38790.1564FAاحمد رحمانیاناستادیار، دپارتمان طراحی صنعتی، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران0000-0002-6275-265XJournal Article20211102The theory of technological embodiment is the first contribution of philosophy to technology. In order to elucidate how the theory evolved historically, this paper first offers a theoretical framework with respect to the stages, approaches, and components of the theory. Next, different accounts of the theory are reconstructed according to the proposed theoretical framework. And finally, based on a comparative study of the accounts, the paper draws new conclusions concerning how the theory evolved historically, suggesting a divergence among contemporary accounts in terms of the (1) components, (2) direction, and (3) basis or cause of the human-artifact relation; this divergence seems to be the effect of a different interpretation on human, not on technology, offered by phenomenology when compared to that of the earlier philosophies.ایده تجسّد تکنولوژیکی اوّلین مساهمت فلسفه در تبیین تکنولوژی است. این مقاله به منظور روشن ساختن چگونگی تحوّل تاریخی این ایده، در وهله اول، چارچوبی نظری پیرامون دورهها، رویکردها و اجزاء این نظریه پیشنهاد میکند. در وهله بعد، بر پایه این چارچوب پیشنهادی، تقریرهای مختلف این ایده را در دوره معاصر بازسازی میکند. در آخر، از بررسی تطبیقی تقریرهایی که بر پایه چارچوب پیشنهادی بازسازی شدند، نتایج تازهای در خصوص چگونگی تحوّل تاریخی این ایده اخذ میکند که حاکی از وجود واگراییای میان تقریرهای معاصر از نظر (1) اجزاء، (2) جهت، و (3) مبنا یا علّت رابطه انسان-مصنوع است، واگراییای که معلول تبیین متفاوتی است که پدیدارشناسی نسبت به فلسفههای پیشین از انسان، نه از تکنولوژی، ارائه میکند.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Technology and the Religious
The case study of intelligent Salawat-Counter from the perspective of post-phenomenology and actor-network theoryتکنولوژی و امر دینی؛ موردکاوی صلواتشمار هوشمند از چشمانداز پساپدیدارشناسی و نظریه کنشگرشبکه105124747510.30465/ps.2021.38861.1566FAرحمان شریف زادهعضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران (ایرانداک)، پژوهشکده جامعه و اطلاعات، گروه اخلاق و حقوق اطلاعاتJournal Article20211107Information technology has been intertwined with the social. That’s why the number of social actions, including religious practices, mediated by information technology is increasing. "Dhikr" is one of the last actions that has become possible through smart phone applications. However, IT mediation in dhikr is not possible without changing the practical-empirical aspects of it. Intelligent salawat-counters mediate and change the user, the practice and religious experience of dhikr, as well as the way of looking at ‘dhikr’. How IT mediation does change the religious? Exploring some instances of existing salawat-counters, this paper tries to answer the question from the perspectives of post-phenomenology and the actor-network theory.فناوری اطلاعات با تاروپود زندگی اجتماعی درآمیخته است. در این میان تعداد کردارهای دینیای که فناوری اطلاعات در آنها وساطت میکند رو به افزایش است. «ذکرگفتن» یکی از کردارهایی است که از طریق برنامههای تلفنهای هوشمند و تحتوب نیز ممکن شده است. با این حال وساطت فناوری اطلاعات در ذکرگفتن بدون تغییر جوانب تجربی-کرداری ذکرگفتن ممکن نیست. صلواتشمارهای هوشمند در کاربر، کردار و تجربه دینی ذکر، و نیز نوع نگاه به «ذکر»، وساطت میکنند و آنها را تغییر میدهد. چگونه وساطت فناوری اطلاعات امر دینی، یعنی سویههای تجربی-کرداری کنشی چون ذکرگفتن، را تغییر میدهد؟ این مقاله میکوشد ازچشمانداز پساپدیدارشناسی و نظریه کنشگرشبکه، به این پرسش پاسخ دهد.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220When did Celestial Orbs become Hard? An overview of the history of the concept Orb in the Islamic Civilizationافلاک از کِی صلب شدند؟ نگاهی به تاریخ تحول مفهوم فلک در تمدن اسلامی125157747710.30465/ps.2021.38576.1559FAمحمد مهدی صدرفراتیپژوهشگر پسادکتری، دانشگاه تهران0000-0003-4145-4554امیرمحمد گمینیاستادیار پژوهشکده تاریخ علم، دانشگاه تهران0000-0002-6919-4814Journal Article20211019This paper investigates the evolution of the concept orb in order to give a rational explanation for the concept's introduction and dissolution. This concept, we will argue, was initially introduced in the Greek culture, while suffering from some conceptual ambiguitites. In particular, two geometrical and physical understandings were associated with the concept and they were indistinguishable among different passages. For Ptolemy, the concept of orb had both geometrical and physical realizations in different treatises. But such conceptual ambiguity was gradually eliminated in the Islamic age of science. We believe that this concept articulation was initiated from the early tenth century by the works of Ibn al-Haytham and Al-Bīrūnī and by the end of the thirteenth century ultimately the concept was used with its highest clarity. We will enumerate some key conceptual characteristics of the concept in this period in order to show how these components marked the beginning of its dissolution in the sixteenth century. In particular, Tycho Brahe and his fellow astronomers in the sixteenth century decided to abandon the concept for some contradictions between these conceptual components and their own empirical observations.در این مقاله به دنبال بررسی سیر تحول مفهوم «فلک» و ارائه روایتی معقول از چرایی حذف آن در تاریخ نجوم هستیم. نشان خواهیم داد که مفهوم فلک در دوره یونان باستان از ابهامی مفهومی رنج می برد. این ابهام به طور ویژه در دو رویکرد هندسی و فیزیکی به این مفهوم بازتاب پیدا می کند. مفهوم «فلک» در آثار منجمان بزرگ یونانی همچون بطلمیوس در برخی مواضع با رویکرد هندسی و در برخی دیگر با رویکرد فیزیکی استفاده شده است. این ابهام در علم تمدن اسلامی اندک اندک زایل شد. ما معتقدیم تدقیق مفهوم «فلک» حدودا از قرن پنجم هجری و با آثار ابن هیثم و ابوریحان بیرونی آغاز شد و در مکتب مراغه در قرن هشتم هجری به اوج بلوغ خود رسید. مفهوم بالغ شدۀ فلک، حول چند مولفه مفهومی اصلی مورد توافق دانشمندان بود و با دقت بالایی مورد استفاده قرار می گرفت. یکی از این مقومات مفهومی مورد توافق، صلب بودن افلاک است و دقیقا همین مولفه در تعارض با برخی از مشاهدات منجمان قرن شانزدهم اروپا قرار گرفت. در نهایت تیکو براهه و دیگر دانشمندان قرن شانزدهم به این نتیجه رسیدند که مفهوم «فلک» انعطاف لازم برای اصلاح و استفاده مجدد در نظریات جدید را ندارد و طرد آن نسبت به حفظ آن مقرون به صرفه تر است.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Clarification of the compatibility of the view of transcendent wisdom with the evidence of modern physics in the reality of future eventsتبیین سازگاری دیدگاه حکمت متعالیه با شواهد فیزیک مدرن در واقعیت رویدادهای آینده159189747810.30465/ps.2021.37541.1546FAمحمد صادق کاویانیدانشجوی دکتری فلسفه فیزیک دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام0000-0002-8110-8448حمید پارسانیادانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانحبیب الله رزمیاستاد فیزیک دانشگاه قمJournal Article20210829In contemporary discussions, the philosophy of time, in a general division, in the dynamic theory of time future events don’t exist and in the static view they exist.But not all of them conform to some of the findings of modern physics.The present article has reached a different point of view with the aim of explaining the compatibility of these evidences with a correct philosophical attitude . By considering the gradation of the reality of the temporal events series, future events are neither absolutely actual existence nor absolutely in potential existence but in a gradational category.That is, neither a fully actual existence nor a completely potential existence; Rather, they have a weak actuality, so that weak effects of them are realized at the present time . In modern physics, evidence of time asymmetry negates the static theory of time, and evidence of the nonlocalizability quantum essences in time — such as the delayed choice experiment — negates the static attitude. But such evidence can strengthen the autonomous view; For while the passage of time is real, the weak effects of future temporal phenomena give rise to their own specific causal properties from the present. This attitude can be a correct interpretation of the of quantum nonlocality in time.مباحث معاصر فلسفه زمان در تحلیل واقعیت حوادث آتی، شاهد رویارویی دو نگرش عمده است. این حوادث در دیدگاه پویانگرانه معدوم و در دیدگاه ایستانگرانه موجود تبیین می گردند؛ اما هریک با بخشی از یافته های فیزیک مدرن هم خوانی ندارند. نوشتار حاضر با هدف تبیین سازگاری شواهد مزبور با یک نگرش جامع فلسفی، به دیدگاه متفاوتی رسیده است؛ چراکه مطابق حکمت صدرایی رویدادهای آینده به تشکیک موجودند؛ یعنی نه وجودی کاملا بالفعل و نه وجودی کاملا بالقوه؛ بلکه از فعلیتی ضعیف برخوردارند به طوری که آثار ضعیفی از آنها در زمان حاضر تحقق دارد. در فیزیک جدید شواهد جهتمندی زمان، ناسازگار با نگرش ایستانگرانه و شواهد غیرجایگزیدگی زمانی کوانتومی - همچون آزمایش انتخاب تأخیری – ناسازگار با نگرش پویانگرانه اند. ولی شواهد مزبور مطابق دیدگاه برگزیده با یکدیگر تنافی ندارند؛ زیرا در عین حقیقی بودن گذر زمان، فعلیت تشکیکی پدیده های آتی می توانند مؤثر بر روند کنونی پدیدههای کوانتومی باشند. این خوانش، تفسیری صحیح از ناموضعیت ذوات کوانتومی در زمان است.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220از ایدة علم مطلق تا نقش دانشگاه در پیوند فلسفه و پزشکی در اندیشه کانتاز ایدة علم مطلق تا نقش دانشگاه در پیوند فلسفه و پزشکی در اندیشه کانت191216747910.30465/ps.2021.36399.1526FAرضا ماحوزیدانشیار فلسفه در موسسه مطالعات اجتماعی و فرهنگیJournal Article20210516«طبیعت» در واپسین آثار کانت، یکی از مفاهیمی است که در مباحث مربوط به سیاست و حقوق و تعلیم و تربیت بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. کانت این مفهوم را محور تحولات دانشهای حوزه عقل عملی و نظام دانش قرار داده است. بهعقیده وی، نظام دانشِ موجود در دانشگاهها، بهدلیل دوری از این مفهوم کلیدی نه تنها تا کنون ایده نظام کلی دانش را- که بنیاد فلسفی تمامی علوم است- مورد توجه قرار نداده بلکه همچون مانعی در راه تحقق آن عمل کرده است. لذا برای نیل به چنان مطلوبی، دانشگاه باید از اساس دگرگون شود و شکل و محتوای آن تغییر کند. در این طرح دیگرگون، دانشکدة فلسفه باید عملکرد دانشکدههای الهیات و حقوق و پزشکی را با خواست و طرح طبیعت که همانا تحقق نظام جمهوری در عرصه عینی و تحقق خیر اعلا و ملکوت غایات در عرصه ذهنی است، همراه سازد. برای تحقق این دو مطلوب، دانشگاه باید ایدة علم مطلق را تبیین و رهبری کند. بهعقیده کانت، از میان دانشکدههای برتر، دانشکده پزشکی نزدیکی بیشتری با دانشکده مادون فلسفه دارد و بهدلیل همین نزدیکی بیش از دیگر دانشکدهها میتواند دانشکده فلسفه را در تنظیم حرکت دانشگاه بر مدار طبیعت یاری کند. این نوشتار درصدد است علاوهبر تبیین فلسفی ایدة علم مطلق بهمثابه بنیاد تمامی علوم و یافتههای پژوهشی در اندیشه کانت، نشان دهد در رساله نزاع دانشکدهها به چه معنا دانش پزشکی نزدیکترین دانش موجود به فلسفه انتقادی است و چگونه این نزدیکی میتواند در خدمت ایدة علم مطلق و خواست طبیعت قرار گیرد.«طبیعت» در واپسین آثار کانت، یکی از مفاهیمی است که در مباحث مربوط به سیاست و حقوق و تعلیم و تربیت بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. کانت این مفهوم را محور تحولات دانشهای حوزه عقل عملی و نظام دانش قرار داده است. بهعقیده وی، نظام دانشِ موجود در دانشگاهها، بهدلیل دوری از این مفهوم کلیدی نه تنها تا کنون ایده نظام کلی دانش را- که بنیاد فلسفی تمامی علوم است- مورد توجه قرار نداده بلکه همچون مانعی در راه تحقق آن عمل کرده است. لذا برای نیل به چنان مطلوبی، دانشگاه باید از اساس دگرگون شود و شکل و محتوای آن تغییر کند. در این طرح دیگرگون، دانشکدة فلسفه باید عملکرد دانشکدههای الهیات و حقوق و پزشکی را با خواست و طرح طبیعت که همانا تحقق نظام جمهوری در عرصه عینی و تحقق خیر اعلا و ملکوت غایات در عرصه ذهنی است، همراه سازد. برای تحقق این دو مطلوب، دانشگاه باید ایدة علم مطلق را تبیین و رهبری کند. بهعقیده کانت، از میان دانشکدههای برتر، دانشکده پزشکی نزدیکی بیشتری با دانشکده مادون فلسفه دارد و بهدلیل همین نزدیکی بیش از دیگر دانشکدهها میتواند دانشکده فلسفه را در تنظیم حرکت دانشگاه بر مدار طبیعت یاری کند. این نوشتار درصدد است علاوهبر تبیین فلسفی ایدة علم مطلق بهمثابه بنیاد تمامی علوم و یافتههای پژوهشی در اندیشه کانت، نشان دهد در رساله نزاع دانشکدهها به چه معنا دانش پزشکی نزدیکترین دانش موجود به فلسفه انتقادی است و چگونه این نزدیکی میتواند در خدمت ایدة علم مطلق و خواست طبیعت قرار گیرد.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Teller's perspectival realism as a kind of Ladyman's modal structural realismواقع گرایی چشم اندازی تلر به عنوان نوعی از واقع گرایی ساختاری موجهاتی لیدیمن217239748010.30465/ps.2021.33184.1465FAمحمد ابراهیم مقصودیدانشجوی دکتری فلسفۀ علم دانشگاه صنعتی شریفJournal Article20201104Teller has argued that in our complex world, applying standard referential semantics is successful only in idealized environments. Most of the time, however, reference fails, leading to a failure of referential as well as scientific realism. This is due to a feature of objects in our world that I call spectralness. That is why Teller turns to perspectival realism as a pis aller. I will argue that not only the standard referential semantics but also the standard modal semantics is doomed to fail as a result of spectralness. This, however, does not mean that spectralness is not a modal property. I will discuss that counterpart theory prepares an appropriate framework to deal with spectralness, in light of which the failure of the standard referential (modal) semantics can be explained. I will thus argue that spectralness is a modal property of objects, which the best interpretation of it is the structural one. I accept Teller's perspectival realism but argue that it is a kind of modal structural realism, as Ladyman has in mind.تِلر استدلال کرده است که در جهان پیچیدۀ ما، به علت آنکه اشیاء واجد ویژگی هستند که من آن را «شبحگونگی» مینامم، بهکارگیری معناشناسی ارجاعی استاندارد تنها در شرایط ایدهآلسازیشده موفق خواهد بود، لذا واقعگرایی ارجاعی و نتیجتاً واقعگرایی علمیبا شکست مواجه میشوند. او نتیجه میگیرد که تنها و بهترین جایگزین مناسبْ واقعگرایی چشماندازی است. من استدلال خواهم کرد که نه تنها معناشناسی استاندارد غیرموجهاتی، بلکه معناشناسی استاندارد موجهاتی کریپکی نیز دچار این معضل است؛ اما این به معنی آن نیست که شبحگونگی را نمیتوان یک ویژگی موجهاتی اشیاء تلقی کرد. استدلال خواهم کرد که نظریۀ همتا معناشناسی مناسبی برای پرداختن به شبحگونگی در اختیار ما قرار میدهد و بهخوبی روشن میسازد که چرا در اثر شبحگونگی ارجاع با شکست مواجه میشود. بدینترتیب استدلال خواهم کرد که شبحگونگی یک ویژگی موجهاتی اشیاء است، که بهترین تعبیر در اختیار ما از آن این است که آن را یک ویژگی ساختاری تلقی کنیم. من موضع چشماندازگرایانۀ تِلر را میپذیرم؛ اما استدلال خواهم کرد که واقعگرایی چشماندازی مورد نظر او نوعی از واقعگرایی ساختاری موجهاتی است، از نوعی که لیدیمن مد نظر دارد.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220The examination of the Fodor's Humean argument for individualismبررسی استدلال هیومی فودور به نفع تفردگرایی241262748410.30465/ps.2021.28461.1392FAعباس مهدویدکتری فلسفه ذهن دانشگاه ادیان ومذاهب قمJournal Article20200126In this article, I examine Fodor's modal argument for individualism and for narrow content. Fodor's modal argument wants to show that my twin-earth and I have thoughts with the very same causal powers; XYZ-thoughts and water-thoughts are not different causal powers with respect to water- behaviors and XYZ-behaviors. If this is so, Fodor argues, then my twin and I do not differ in any psychological state, and individualism is true. Fodor examine his argument by “no-conceptual-connection test” or “New Logical Connections Argument”. Therefore To see whether causal powers are the different, there must be the no-conceptual connections between cause-properties and effect-properties. Fodor argues that the difference between my water-thoughts causing his intentional water-drinking behavior and my twin's XYZ-thoughts causing his XYZ-drinking is a conceptual difference. Hence, the water/XYZ thoughts are not different causal powers. finally, I show that Fodor’s version of the New Logical Connections argument or Fodor’s no-conceptual-connection test don’t work. If this is so, Then Fodor's defense of narrow content and individualism does not sufficient.هدف پژوهش حاضر، بررسی استدلال موجهه فودور(1991) به نفع تفردگرایی و محتوای محدود است. استدلال موجهه میخواهد نشان دهد که من و همزادم واجد تفکرهای دارای نیروهای علّی یکسان هستیم. تفکرهای-آب و تفکرهای-XYZ با توجه به رفتارهای-آب و رفتارهای-XYZ، دارای نیروهای علّی متفاوت نیستند. اگر چنین است، من و همزادم، بهلحاظ روانشناختی اینهمان هستیم، و تفردگرایی صادق است. فودور برای بررسی استدلال موجهه خودش، از «آزمون پیوند غیرمفهومی» یا «استدلال پیوندهای منطقی جدید» استفاده میکند. از اینرو، تنها در صورتی نیروهای علّی متفاوت هستند که، بین ویژگیهای علت و ویژگیهای معلول پیوندهای امکانی باشد. فودور میگوید که تفاوت بین این واقعیت که "تفکرهای-آب من علت رفتار التفاتی نوشیدن آب من هستند" و این واقعیت که "تفکرهای-XYZ همزاد من علت رفتار التفاتی نوشیدن XYZ همزاد من هستند"، تفاوت غیرامکانی است. از اینرو، تفکرهای-آب من و تفکرهای-XYZ همزاد من، دارای نیروهای علّی متفاوت نیستند. در نهایت، نشان میدهم که استدلال پیوند منطقی جدید یا آزمون پیوند غیرمفهومی فودور کار نمیکند. در نتیجه دفاع فودور از محتوای محدود و تفردگرایی موفق نیست.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220On the testability of the second postulate of special theory of relativityبررسی آزمونپذیریِ اصلموضوع دوم نظریه نسبیت خاص263292748510.30465/ps.2021.37917.1548FAسید سعید میراحمدیدانشجوی دکتری فلسفه فیزیک، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام، قم، ایران.0000-0002-7942-0109Journal Article20210907As is well known, special theory of relativity rests on two postulates: (1) the postulate of “relativity”; (2) the postulate of “the constancy of the speed of light in vacuum in all inertial frames”. In this theory, the second postulate is neither an obvious principle nor a logical consequence of other obvious principles. Therefore, in order to evaluate the validity of this postulate, its experimental verification is necessary. In this paper, it becomes clear that by accepting the common thesis of the conventionality of distant clocks synchronization, the experimental verification of the second postulate is not possible. However, it is shown that by conducting experiments to examine “the independence of the speed of light from the speed of its source”, the experimental refutation of the second postulate is possible. It is explained that under what conditions these experiments are crucial.همان طور که مشهور است، نظریه نسبیت خاص بر دو اصلموضوع استوار است: (1) اصل «نسبیت»؛ (2) اصل «ثابت و یکسان بودن سرعت نور در همه دستگاههای لخت در خلأ». در این نظریه، اصل دوم، نه اصلی بدیهی است و نه نتیجة منطقیِ سایر اصولموضوعه است. بنابراین جهت ارزیابی اعتبار این اصل، آزمون تجربی آن ضروری خواهد بود. در این نوشتار، روشن میشود که با فرض پذیرش نظر رایج مبنی بر قراردادی بودنِ روش همزمانسازی ساعتها، تأیید تجربیِ اصلموضوع دوم، ممکن نیست. با این وجود، نشان داده میشود که با تدارک آزمایشاتی جهت بررسیِ «استقلال سرعت نور از سرعت منبعش»، امکان نقض اصلموضوع دوم وجود دارد. شرایط قطعی بودن این آزمونها نیز بیان میشود.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-0722112220220220Qualia and Scientific Acceptanceکوالیا و مقبولیت علمی293323748610.30465/ps.2021.37601.1544FAاحمدرضا همتی مقدماستادیار گروه فلسفه، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه ازاد اسلامی، تهران، ایران0000-0002-9469-1804شیما هادی نیادانشجوی دکترای فلسفه علم، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه ازاد اسلامی، تهران، ایرانJournal Article20210809Phenomenal qualities of conscious mental states are commonly known as “qualia”. We say that a particular mental state has qualia if and only if There is something that it is like to be the mental state. Some philosophers have challenged the epistemic and explanatory values of qualia. They argue that the concept of qualia has no role to play in a mature and well-organized psychological theory. Consequently, this concept has no epistemic value. This paper aims at explaining and criticizing these arguments. It will be argued that these arguments are ineffective and cannot establish that the concept of qualia can not have functions in a scientific theories. The distinction between metaphysical subjectivity and epistemic objectivity, as it will be shown, can establish a scientific place for the concept of qualia.در فلسفه ذهن ویژگیهای پدیداری سابجکتیو از حالات ذهنی آگاهانه را کوالیا مینامند. بدین معنا که یک حالت ذهنی واجد کوالیا است اگر و تنها اگر چیزی وجود دارد که کیفیت بودنِ آن حالت ذهنی درآن فرد است. برخی استدلالاتی را طراحی کردهاند که ارزش معرفتی و تبیینی کوالیا را به چالش میکشد. هدف این نوع استدلالات این است نشان دهند که در یک نظریه روانشناسی علمی بالغ و بهخوبی سامانیافته جایگاهی برای مفهوم کوالیا وجود ندارد. وقتی جایگاهی برای مفهوم کوالیا وجود نداشته باشد، فرض وجود چنین مفهومی ارزش معرفتی نخواهد داشت. در این مقاله استدلالاتی که علیه ارزش معرفتی و تبیینی کوالیا هست نقد و بررسی میشود و نشان داده میشود که این استدلالات کارامدی لازم را ندارند و از این استدلالات نتیجه نمیشود که کوالیا جایگاهی در نظریههای علمی ندارد و در نهایت نشان داده میشود با تمایز میان سابجکتیویتی متافیزیکال و ابجکتیویتی معرفتشناسی، میتوان به نحو شایستهای جایگاه علمی کوالیا را بازسازی کرد.