پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823Fakhr Razī’s Theory of Motion in interaction with Aristotelian Physicsنظریه اتمگرایانه حرکت فخر رازی در تراکنش با نظریه حرکت ارسطویی؛ رویکردی تحلیلی125416410.30465/ps.2019.4164FAبنفشه افتخاریپژوهشگر در پروژه فاسیف وابسته به دانشسرای عالی مرکز تحقیقات علمی فرانسه0000-0002-3559-473XJournal Article20191021Fakhr al-Dīn Rāzī is a thinker of the 12th century who had a significant role in the dialog between two philosophical doctrines of his age, i.e. Peripateticism and kalām. He followed peripatetic methods to develop kalām theories. Razī’s theory of motion is in the frame of kalām Atomism. In this paper, I will show how the atomistic theory of motion is in interaction with Aristotelian fundamentals in Physics. I will show that Razi asserts discontinuity of motion, by relying on Aristotelian Continuity principles and rejecting to some premises. Then, I discuss the significance of this theory from the history of science’s view.فخر رازی از متفکرانی است که نقش برجسته ای در گفتمان بین دو نحله فکری زمان خود، یعنی مشائی­گری و کلام اشعری دارد؛ وی با روشی فلسفی، نظریات کلامی را می پروراند. نظریه حرکت فخر رازی در چارچوب اتم­گرایی کلام جای دارد.در این مقاله قصد داریم نشان دهیم که نظریه حرکت اتم­گرایانه کلام چگونه با مبانی فیزیک ارسطویی در تراکنش استو چگونه فخر رازی با تکیه بر اصل تطابق پیوستگی ارسطویی با رد مقدماتی در زمان و طول به ناپیوستگی حرکت حکم می دهد.https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4164_60188f57f14de5a45870388d8317dec6.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823Miscellaneous Jurisprudence and Social Sciencesامتزاج فقه و علوم اجتماعی2742416210.30465/ps.2019.4162FAسعید زیبا کلام مفرداستاد گروه فلسفه دانشگاه تهرانJournal Article20181120فقه سنتی هیچ ریط و نسبتی با علوم اجتماعی ندارد. همین فقه ربط و نسبت بسیار ناچیزی با معضلات و نیازهای متنوع جامعة امروز ما دارد. نیز، هم پدیدارهای اجتماعی و هم مفاهیم و نظریههای علوم اجتماعیِ مرسوم،خصلتی تاریخی و متحول دارند. همچنین، مفاهیم و نظریههای اجتماعی هم معطوف به مسائل و نیازها و آمال تاریخاًمتحولِ جوامعی است که خاستگاه آن علوم بوده است و هم نتیجتا اعتبار محلی و تاریخی دارند.<br /> در این مقاله تلاش شده تا با ارائة یک قاعدة راهبردیِ روششناختی این دو عرصة بزرگ اما کم تاثیر یا بی تاثیر بر رفع معضلات و برآوردن حاجات و آمال جامعه، هم هر دو را دچار دگردیسی و تحول کرده و هم هر دو را معطوف به مجموعهای از اهداف کنیم. در صورت تحقّق، برآیند این فرایندِ دگردیسی محتواییِ طولانی، امتزاج یا ترکیب دو عرصه فقه و علوم اجتماعی است بگونهای که تمییز آنها در بسیاری از قلمروها ناممکن و یا بسیار دشوار خواهد شد. <br /> https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4162_5164f5bd51537826a6f79aad6a554f9e.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823Rewriting Dewey's Account on Scientific Realism (Based on parts of the book of art as experience)بازخوانیدیدگاه دیویی دربارهی واقعگرایی در علم (برمبنای بخشهایی از کتاب هنر بهمنزلهی تجربه)4359416110.30465/ps.2019.4161FAمریم شفیعیدانشجوی دکتری گروه فلسفه هنر، دانشکده حقوق الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه ازاد اسلامی، تهران، ایرانهادی صمدیاستادیار گروه فلسفه، دانشکده الهیات ، حقوق وعلوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران(نویسنده مسئول)0000000268985606Journal Article20191021John Dewey in the art as experience presents an exquisite theory of aesthetic and art, which its roots can be found in his evolutionary and Hegelian views. The book introduces a new look to art, besides, marginally, compares science and art to guide the reader in reaching the author's views in the philosophy of art. The present paper seeks to rewrite Dewey's view of scientific realism. In this rewriting, the claim is that by making comparisons between art and science as Dewey did during the writing of the book of art as experience, we can reach to a better understanding of the current debate between scientific realists and social constructivists in the philosophy of science. In fact, Dewey illustrates the continuous interaction of human and the environment, which is neither consistent with the usual readings of realism in the philosophy of science nor with the general interpretation of social constructivism.جان دیویی در کتاب <em>هنر بهمنزلهی تجربه</em> نظریهای بدیع دربارهی زیبایی و هنر ارائه میدهد که ریشههای آن را میتوان در نگاه تکاملی و هگلی وی جست. کتاب ضمن معرفی نگاهی نو به هنر، به نحوی حاشیهای به مقایسهی علم و هنر میپردازد تا خواننده را در رسیدن به آراء نویسنده در فلسفهی هنر راهنمایی کند. مقالهی حاضر به بازنویسی دیدگاهدیویی دربارهی واقعگرایی علمیمی­پردازد.در این بازنویسی دعوی بر آن است که میتوان با مقایسههایی که دیویی میان هنر و علم در هنگام نگارش کتاب<em>هنر بهمنزلهی تجربه</em> انجام داده است، به درک بهتری از دعوای کنونی فلسفه علم میان واقعگرایان علمی و ساختگرایان اجتماعی رسیددرواقعدیویی تصویری از اندرکنش مداوم انسان و جهان پیرامون ارائه میدهد که نه با خوانشهای متعارف واقعگرایی در فلسفهی علم سازگار است و نه با برداشتهای رایج ساختگرایی اجتماعی میخواند.https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4161_2fe5bbc5547c6238146d33506b8fc1b6.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823Is Jaberian Mizan low Essentialist?آیا میتوان قانون میزان جابری را قانونی ذاتیگرا دانست؟6182416310.30465/ps.2019.4163FAامین متولیانپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20191021The connection between low of nature and natural things is an important problem in metaphysics of science. There are two groups that defense this connection. The first who believe that low are contingent, suppose this connection is week. The last think law is grand in properties of natural kind. Essentialist as an example of last group, in any view, claim that natural laws, metaphysically, are necessity. Backing to history of science as a usual method, essentialist find out the relation between kinds and law. In this Issue, by explaining the alchemical Mizan law, we study the relation between essentialism and mizan.ارتباط میان قوانین طبیعت و ویژگیهای انواع طبیعی، مسالهای مهم و البته اختلافبرانگیزاست. طرفداران وجود این ارتباط به دودسته تقسیم میشوند، آنهایی کهاین ارتباط را ارتباطی ضعیف دانسته و قوانین طبیعت را قوانینی امکانی میدانند و کسانی کهباور دارند قوانین، برآمده از ویژگیهای انواع طبیعیاند. ذاتیگرایان از دسته دوماند که براساس ادعایشان، قوانین طبیعت را، قوانینی ضروری میدانند. ارجاع به تاریخ علم، برای یافتن این نسبت میان قوانین و انواع طبیعی از روشهای رایج ذاتیگرایان است که در این نوشتار نیز با تبیین قانون میزان که در میان کیمیاگران اسلامی از جمله جابربن حیان، از قوانین اصلی حاکم بر فرآیندهای کیمیایی و تبدل اجسام و اجساد به هم است، نسبت آن را با قوانین ذاتیگرا بررسی میکنیم.https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4163_8ff23e71399e94d9519899b87a6ab6b1.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823the Investigating of motive factors of natural bodies in Ibn Bajjahبررسی مفهوم «صورت» نزد ابنباجه و تاثیر آن بر حرکت طبیعی اجسام83111416010.30465/ps.2019.4160FAغلامحسین مقدم حیدریدانشیار فلسفه علم و فناوری پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفائزه اسکندریپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. تهران. ایرانJournal Article20190408Motion is one of the main features of natural philosophy, which together with the formation of Newtonian-Galilean physics, is the most important subject of kinematics and dynamics in the new physics. One of the scientists who played an important role in shaping Galileo's views was Ibn Bajjah (Avempace) (1098-1138). He was a natural philosopher of the 12th century AD. Ibn Bajjah' s mechanics is built upon two general Aristotelian axioms that emphasize natural motion and Algebraic (Qasri) motion. In this article, the bases of movement by Ibn Bajjah are studied based on the motive factors in the movement of the natural body, ie, "form" and "weight". This review is based on the important theory of "matter and form" and the essential principle of "nature does not work in vain " and was done for the first time<strong>چکیده:</strong>حرکت، مبدا اساسیِ طبیعیات ابن­باجه(1098-1138) است که بر تمامی دیدگاه­های طبیعی وی خصوصا ترکیب موجودات از ماده و صورت و علل چهارگانه تاثیر گذاشته است. این امر سبب شده تا شناسایی عوامل موثر در حرکت اجسام طبیعی در مکانیک ابن­باجه­ای نقش برجسته­ای ایفا کند. مهم­ترین عامل حرکت از نظر او متمرکز بر «صورت» و تغییر آن در هنگام جابجایی است. در مقاله­ی حاضر مفهوم صورت نزد ابن­باجه و تاثیر آن بر حرکت طبیعی اجسام بررسی خواهد شد. استدلال­های ابن­باجه در مبحث «صورت» و مفاهیم مرتبط با آن علاوه بر تاثیر از آرای ارسطو، به واسطه­ی عقل­گرا بودن وی همواره از اندیشه­های افلاطون و فارابی نیز بهره گرفته است. وی به تاثیر از فارابی، نقش صورتی معقول و مجرد از ماده(عقل فعال) را در عالم مافوق قمر و حرکت اجرام سماوی و به تبع آن در حرکت اجسام زمینی موثر دانسته است. این دیدگاه در استدلال او پیرامون تمایز محرک از متحرک در حرکت خودبه خودیِ اجسام طبیعی نیز تاثیرگذار بوده است.https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4160_3df35864d6bcc93470a1c1f9aab2004c.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823New Riddle of Induction and Natural Kindsمعمای جدید استقرا و انواع طبیعی113138415910.30465/ps.2019.4159FAمحمدمهدی هاتفموسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانحسین شیخ رضاییاستادیار گروه ترویج علم، مرکز تحقیقات سیاست علمیJournal Article20190303Goodman was the first one who answered his own riddle of induction, although a relativist answer which opened a way for his constructivist ontological project. Realists, concerned with inductive knowledge, however, attempted to retrieve this kind of knowledge by attacking his answer and providing alternative answers to the riddle. Here I examine three reactions, by F. Jackson, C. Elder and P. Godfrey-Smith. This examination proceeds concentrating on the idea of natural kinds; whether this idea can open a (realist) way to deal with Goodman’s riddle? Jackson’s suggestion is examined borrowing Elder’s and Godfrey-Smith’s critics. Then I will go to Elder’s suggestion showing that it involves begging the question. Then Godfrey-Smith’s suggestion, which is indeed a reconstruction of Jackson’s idea that appealed to rules of statistical methodology instead of a philosophical conceptualization, is examined. This suggestion seems to me a prpoer idea to deal with Goodman’s riddle, on the on hand, and deeply relies on the idea of natural kinds, on the other. However, it is cannot disable Goodman’s own suggestion, which is also weaker metaphysically.گودمن نخستین کسی بود که به معمایش درباره استقرا پاسخ داد، هرچند پاسخی نسبیگرایانه که زمینهای شد برای پروژه برساختگرایی وجودشناختیاش. واقعگرایانی که دغدغه حفظ معرفت استقرایی را داشتند اما کوشیدند با نقد راه حل او و ارائه راه حلهای بدیل اعتبار قاعده استقرا و نتیجتا معرفت استقرایی را بازیابی کنند. در اینجا من سه واکنش جکسون، الدر و گادفریاسمیت را به معما و راهحل گودمن بررسی میکنم. این ارزیابی با محوریت ایدۀ انواع طبیعی انجام میشود، ذیل این پرسش که آیا این ایده (با فهمیواقعگرایانه) میتواند راهی برای حل معمای گودمن به روی ما باز کند یا خیر؟ واکنش جکسون را به پشتوانۀ نقدهای الدر و گادفریاسمیت به نقد میکشم. پس از آن به سراغ راهحل الدر میروم و نشان خواهمداد پیشنهاد او حاوی نوعی مصادرهبهمطلوب است. سپس راهحل گادفریاسمیت را بررسی خواهمکرد، که در واقع نوعی بازسازی از راه حل جکسون است، با این تفاوت که بهجای مفهوم پردازی فلسفی، به قواعد روششناسی آماری توسل جستهاست. به عقیدۀ من این پیشنهاد از یک سو پیشنهاد خوبی برای حل معمای گودمن است، و از سوی دیگر قویا نیز بر فرض انواع طبیعی تکیه دارد. اما در عین حال نمیتواند راهحل خود گودمن را از حیّز انتافع ساقط کند؛ راهحلی که از قضا به لحاظ متافیزیکی نیز سبکتر است.https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4159_482b9afad2096141e06f6a5174cb0075.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیفلسفه علم2383-072291720190823The Role of clinical medicine on the constitution of science of man: Birth of the clinic rereadingابتنای علوم انسانی بر پزشکی بالینی: خوانشی نو از تولد کلینیک139162426710.30465/ps.2019.4267FAعلیرضا منجمیاستادیار گروه فلسفه علم و فناوری
پژوهشگاه علوم انسانیJournal Article20191113In “Birth of the Clinic” Foucault's shows that it was not the natural sciences but the clinical medicine that laid the foundation for the humanities. At the end of the book The Birth of the Clinic, he argues that the humanities are based on modern clinical medicine. The importance of medical science in the founding of the humanities, he says, is not purely methodological because human existence is defined or perceived as the object of positive science. Of course, Foucault does not make more of his claim and does not expand it. In this article I will try to show how this claim can be defended on the basis of his formulation of clinical medicine, and what implications it will have for the humanities.<br />In order to understand comprehensively the thesis medicine should be framed based on the views of medical philosophers. Without these arrangements, it would be difficult to understand Foucault's claim. It seems that not only he has suspended implicitly or neglected many of philosophical issues of medicine in the Birth of the Clinic, but also his interpreters were unfamiliar with the tradition of medical philosophy. First, I'm trying to show that medicine is a different mode of thinking than the natural sciences, if that were not the case, Foucault's claim would be so trivial: human being has been transformed to the object by medicine, and it was then that the founding of the human sciences was inspired by the natural sciences, which is a mistaken belief. This section will be based on the views of Ludwig Falk on the serious differences between medical thinking and the natural sciences. I describe the structure of clinical medicine and its various disciplines and their interaction. In this is based on Kazem Sadeghzadeh ideas. In the next section, I will attempt to show how Foucault has formulated modern clinical medicine and its evolution in the form of three-level spatialization. In the final chapter, I will show how Foucault's formulation of clinical medicine can form the basis of the humanities. Thus this article appears to be an attempt to link the philosophy of medicine and the philosophy of the humanities through a new reading of the Birth of a Clinicدر کتاب تولد کلینیک فوکو نشان میدهد این نه علوم طبیعی بلکه پزشکی بالینی بود که بنیان علوم انسانی را بنا نهاد. در انتهای کتاب تولد کلینیک او این مدعا را مطرح میکند که علوم انسانی بر بنیان پزشکی بالینی مدرن بنا شده است. او میگوید: اهمیت علم پزشکی در تأسیس علوم انسانی اهمیتی که صرفاً روششناختی نیست زیرا هستی انسان بهمنزلۀ ابژۀ علم پوزیتیو تعریف یا تلقی میشود.» البته فوکو بیشتر از این مدعای خود را توضیح نمیدهد و به همین میزان بسنده میکند. در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم چگونه بر مبنای صورتبندی او از پزشکی بالینی میتوان از این مدعا دفاع کرد و این مدعا چه استلزاماتی برای علوم انسانی به همراه خواهد داشت. برای فهم و دریافت این مدعا باید تمهیداتی فراهم کرد. هر دو تمهید مبتنی بر آراء فیلسوفان پزشکی است تا صورتبندی دقیق و قابلفهمی از پزشکی بالینی موردنظر فوکو به دست داده شود. بدون این تمهیدات فهم مدعای فوکو دشوار خواهد بود چون به نظر میرسد او در کتاب تولد کلینیک بسیاری از این موارد را مسکوت گذاشته یا بدیهی فرض کرده است یا نادیده گرفته است و شارحاناش هم با سنت فلسفۀ پزشکی ناآشنا بودهاند. در ابتدا تلاش میکنم نشان دهم که پزشکی نوع متفاوتی از شیوۀ تفکر در مقایسۀ با علوم طبیعی است که اگر چنین نبود مدعای فوکو به تفسیری سطحی و پیشپاافتاده خلاصه میشد: پزشکی انسان را ابژۀ علم بدل کرد و پس از آن بود که با الهام از علوم طبیعی تأسیس علوم انسانی محقق شد که باور ناروایی است. این بخش بر اساس آراء لودویگ فلک تفاوتهای جدی تفکر پزشکی و علوم طبیعی تقریر خواهد شد. ساختار پزشکی بالینی و علوم مختلفی که در این حوزه وجود دارند را تعریف و تعامل آنها را نشان میدهم. در این بخش از آراء کاظم صادقزاده وام گرفته شده است. در بخش بعدی تلاش خواهم کرد بر مبنای تمهیدات صورت گرفته نشان دهم فوکو چگونه پزشکی بالینی مدرن و سیر تطورش را چگونه در قالب فضابخشیهای سهگانه صورتبندی کرده است. در فصل پایان نشان خواهم داد چگونه صورتبندی فوکو از پزشکی بالینی میتواند بنیان علوم انسانی قرار گیرد. بدین ترتیب به نظر میرسد این نوشتار تلاشی است برای پیوند زدن فلسفۀ پزشکی و فلسفۀ علوم انسانی با خوانشی جدید از کتاب «تولد کلینیک».https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_4267_2ed812f5f31149b3adb27e147fc9e2bf.pdf