محمد مهدی صدرفراتی؛ امیرمحمد گمینی
چکیده
در این مقاله به دنبال بررسی سیر تحول مفهوم «فلک» و ارائه روایتی معقول از چرایی حذف آن در تاریخ نجوم هستیم. نشان خواهیم داد که مفهوم فلک در دوره یونان باستان از ابهامی مفهومی رنج می برد. این ابهام به طور ویژه در دو رویکرد هندسی و فیزیکی به این مفهوم بازتاب پیدا می کند. مفهوم «فلک» در آثار منجمان بزرگ یونانی همچون بطلمیوس در ...
بیشتر
در این مقاله به دنبال بررسی سیر تحول مفهوم «فلک» و ارائه روایتی معقول از چرایی حذف آن در تاریخ نجوم هستیم. نشان خواهیم داد که مفهوم فلک در دوره یونان باستان از ابهامی مفهومی رنج می برد. این ابهام به طور ویژه در دو رویکرد هندسی و فیزیکی به این مفهوم بازتاب پیدا می کند. مفهوم «فلک» در آثار منجمان بزرگ یونانی همچون بطلمیوس در برخی مواضع با رویکرد هندسی و در برخی دیگر با رویکرد فیزیکی استفاده شده است. این ابهام در علم تمدن اسلامی اندک اندک زایل شد. ما معتقدیم تدقیق مفهوم «فلک» حدودا از قرن پنجم هجری و با آثار ابن هیثم و ابوریحان بیرونی آغاز شد و در مکتب مراغه در قرن هشتم هجری به اوج بلوغ خود رسید. مفهوم بالغ شدۀ فلک، حول چند مولفه مفهومی اصلی مورد توافق دانشمندان بود و با دقت بالایی مورد استفاده قرار می گرفت. یکی از این مقومات مفهومی مورد توافق، صلب بودن افلاک است و دقیقا همین مولفه در تعارض با برخی از مشاهدات منجمان قرن شانزدهم اروپا قرار گرفت. در نهایت تیکو براهه و دیگر دانشمندان قرن شانزدهم به این نتیجه رسیدند که مفهوم «فلک» انعطاف لازم برای اصلاح و استفاده مجدد در نظریات جدید را ندارد و طرد آن نسبت به حفظ آن مقرون به صرفه تر است.
صادق شهریار؛ ایرج نیک سرشت
چکیده
ستارهشناسان در دورههای متأخر نجوم اسلامی بیشتر تحت تأثیر فلسفه طبیعی ابنسینا قرار داشند. بنابراین بر روی استفاده از مبانی فلسفه طبیعی در تئوریهای نجومی متمرکز شدند و همین موضوع باعث نقد به مسأله معدلالمسیر بطلمیوس و ابداع مدلهای جایگزین شد. ریشه ابداع این مدلها را باید در علاقه مسلمانان به قائلشدن طبیعت مادی برای افلاک ...
بیشتر
ستارهشناسان در دورههای متأخر نجوم اسلامی بیشتر تحت تأثیر فلسفه طبیعی ابنسینا قرار داشند. بنابراین بر روی استفاده از مبانی فلسفه طبیعی در تئوریهای نجومی متمرکز شدند و همین موضوع باعث نقد به مسأله معدلالمسیر بطلمیوس و ابداع مدلهای جایگزین شد. ریشه ابداع این مدلها را باید در علاقه مسلمانان به قائلشدن طبیعت مادی برای افلاک و در نتیجه جستوجوی علل پدیدهها در مبانی فلسفی دید. این درحالی است که بطلمیوس از مدلهای خود تنها برای تبیین جهان بهره میبرد و ظاهراَ حداقل در مجسطی بهدنبال یافتن علل حرکات نبود. اعتقادات فلسفی ستارهشناسان درخصوص حرکت افلاک را در مباحث دیگری چون جنس افلاک، بساطت آنها و نوع حرکات آنها میتوان ملاحظه کرد که همگی ریشه درتلاش برای یافتن علل حرکات سیارات و افلاک دارد. علاءالدین علی قوشچی دانشمندی است که در انتهای دوره درخشش نجوم اسلامی سعی در نوعی بازگشت به تبیین پدیدارها بهجای جستوجو در علل مبتنی بر فلسفه طبیعی دارد. دلیل این موضوع را باید در بیاعتمادی به مبانی فلسفی دانست که خود ریشه در تجربیات و نگرشهای خاص قوشچی دارد که در این مقاله به آنها پرداخته خواهد شد.