مهدی بهنیافر
چکیده
زمینۀ اصلی این پژوهش بررسی روش دکارت در معرفت به عالم محسوس و نسبت آن با آرمان اصلموضوعی معرفت است. با فاصلهگرفتن از این ایراد که دکارت در شناخت عالم مادی از روش اصلموضوعی عدول کرده، استدلال کردهام که وی، از جمله در این عرصه، با توسعۀ قواعد تبدیل و استنتاجی دستگاه معرفت و شکستن انحصار قیاس، همچنان به روش اصلموضوعی در تأسیس ...
بیشتر
زمینۀ اصلی این پژوهش بررسی روش دکارت در معرفت به عالم محسوس و نسبت آن با آرمان اصلموضوعی معرفت است. با فاصلهگرفتن از این ایراد که دکارت در شناخت عالم مادی از روش اصلموضوعی عدول کرده، استدلال کردهام که وی، از جمله در این عرصه، با توسعۀ قواعد تبدیل و استنتاجی دستگاه معرفت و شکستن انحصار قیاس، همچنان به روش اصلموضوعی در تأسیس درخت معرفت پایبند مانده است. یکی از مهمترین قواعد استنتاج غیرقیاسی توسعهیافته در کار او روشی است که امروزه با عنوان استنتاج بهترین تبیین شناخته میشود. با تحلیل اسنادی نشان دادهام که افزون بر صورتبندی پایۀ استنتاج بهترین تبیین، صورتبندی گستردۀ آن هم در طرح اولیهای مانند گفتار در روش و هم در بخشهای تجربی اصول فلسفه به وضوح قابل رهگیری است. مطالعۀ این توسعۀ قواعد استنتاجی در کار دکارت، نه تنها برخی ابعاد ایدۀ مهم و دورانساز او مبنی بر جایگزینی روش بهجای منطق را روشن میسازد بلکه الگویی برای جمع میان معرفت تجربی با روش اصلموضوعی بهدست میدهد که بهویژه الهام بخش شناخت و مواجهۀ عقلانی با رخدادهای خلّاق و نوشوندۀ تجربی و انسانی است و بر پایۀ آن میتوان روزنهای بهسوی خروج از آنارشی معرفتی و حتی آنارشی ارزشی در این قبیل عرصهها گشود.
عزیز نجف پور آقابیگلو؛ فاطمه گیتی پسند
دوره 7، شماره 13 ، مرداد 1396، ، صفحه 105-114
چکیده
فایرابند در راستای دغدغه های فرهنگی و صیانت از سنت های مختلف اجتماعی، برعقلانیت علم جدید م یشورد و ضمن نقد آن بر اصل "همه چیز ممکن است " تاکیدمی کند و آزادی فردی را مقدم بر حقیقت می شمارد. فایرابند با انکار جایگاه مطلقحقیقت، می کوشد راهی برای تکثرگرایی فرهنگی بیابد و علم را از تنها مرجع تعیینصحت و سقم پدیده ها خارج کند. در این مقاله کوشش ...
بیشتر
فایرابند در راستای دغدغه های فرهنگی و صیانت از سنت های مختلف اجتماعی، برعقلانیت علم جدید م یشورد و ضمن نقد آن بر اصل "همه چیز ممکن است " تاکیدمی کند و آزادی فردی را مقدم بر حقیقت می شمارد. فایرابند با انکار جایگاه مطلقحقیقت، می کوشد راهی برای تکثرگرایی فرهنگی بیابد و علم را از تنها مرجع تعیینصحت و سقم پدیده ها خارج کند. در این مقاله کوشش م ی شود نشان داده شود کهفایرابند بعد از نقد عقلانیت علمی، بر خلاف ادعای خود، عملا عقلانیت جدیدی را بنیانمی نهد که هدف آن آزادی بوده و همچنین روش و سنت خاص خود را دارد و البته درعین اینکه در رویکرد خود واجد تعارضات و ابهاماتی است، دلیلی در باب رجحانعقلانیت خود بر سایر عقلانیت های موجود ارایه نم یدهد. نوآوری مقاله در این است کهفایرابند عملا آنارشیست معرف ت شناختی نیست بلکه واجد عقلانیت خاصخودشمی باشد.