بر اساس دیدگاه هیلاری پاتنم، نامگذاری و ارجاع انواع بهنحوی است که بر مبنای آن دو مرحلة تحقیق تجربی در مورد نوع امکانپذیر میشود. در سالهای اخیر جوزف لاپورت، در مورد نامگذاری انواع طبیعی، معضلی تشخیص داده است؛ او نشان میدهد که برای انواع دارای واریته، نمونههای مبهمی وجود دارند که نمیتوان بهراحتی تصمیم ...
بیشتر
بر اساس دیدگاه هیلاری پاتنم، نامگذاری و ارجاع انواع بهنحوی است که بر مبنای آن دو مرحلة تحقیق تجربی در مورد نوع امکانپذیر میشود. در سالهای اخیر جوزف لاپورت، در مورد نامگذاری انواع طبیعی، معضلی تشخیص داده است؛ او نشان میدهد که برای انواع دارای واریته، نمونههای مبهمی وجود دارند که نمیتوان بهراحتی تصمیم گرفت که آنها از مصداقهای واریتة ناشناختهای از آن نوعاند و یا مصداقی از آن محسوب نمیشوند. کشف ذات زمانی ممکن است که بدانیم ساختار واریتههای متفاوت تا چه حد با هم تفاوت دارند. از سوی دیگر، واریتهها را زمانی در اختیار داریم که ذات نوع را تشخیص داده باشیم. یک راه برای خروج از این معضل، راه حلی است که لاپورت مطرح کرده است؛ از نظر لاپورت ذات انواع کشف نمیشوند بلکه قرارداد میشوند. برای خروج از این معضل، در این مقاله تلاش میکنیم راه حل دیگری که مستلزم کشف ذات باشد عرضه کنیم.