محمدحسین اسفندیاری
چکیده
هنوز نظریۀ کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاختوتازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. همچونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقالۀ پیشِ رو، با مرورِ نظریۀ کارنپ، نقدهایِ جستهوگریختۀ کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کردهام. نشان دادهام که چگونه نظریۀ کارنپ ...
بیشتر
هنوز نظریۀ کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاختوتازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. همچونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقالۀ پیشِ رو، با مرورِ نظریۀ کارنپ، نقدهایِ جستهوگریختۀ کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کردهام. نشان دادهام که چگونه نظریۀ کارنپ را میتوان از این سه نقد مبرا داشت. پس، با لحاظ کردنِ اینکه کواین موضعِ اختلاف را اشتباه تشخیص داده، و نه اختلافِ موضع را، به داوری میانِ دو فیلسوف نشسته، توضیح دادهام اگرچه کارنپ و کواین، هر دو، به نسبیتِ وجود قائلاند، آن-یک به’نسبیتِ عام‘ باور دارد و اینیک، به ’نسبیتِ خاص‘. از منظری دیگر، اگرچه دو فیلسوف در وجودشناسی شکگرا هستند، آنیک ’شکگرایِ مرتبۀ دوم‘ است و اینیک، ’شکگرایِ مرتبۀ نخست‘. به عبارتِ دیگر، نشان دادهام که چگونه در رویکردِ وجودشناختیِ دو فیلسوف "عاملِ توافق، عاملِ تخالف است". در میانِ این پیچیدگیها، نتیجه گرفتهام که هر داوری یکسویه، بر موافقت یا مخالفتِ صرف، نادرست خواهد بود.