پل هریچ (Paul Horwich) در کتابها و مقالاتی مختلف به نقد برهان ویتگنشتاینِ کریپکی (1982) پرداخته است. در این مقاله به یکی از پاسخهای وی به یکی از برهانهای ویتگنشتاینِ کریپکی پرداخته، استدلال میکنم که دلایل او برای رد برهان ویتگنشتاینِ کریپکی کفایت نمیکنند. در بخش 2 به توضیح آرای ویتگنشتاینِ کریپکی و شکاکیت معنایی (Meaning Scepticism) خواهم ...
بیشتر
پل هریچ (Paul Horwich) در کتابها و مقالاتی مختلف به نقد برهان ویتگنشتاینِ کریپکی (1982) پرداخته است. در این مقاله به یکی از پاسخهای وی به یکی از برهانهای ویتگنشتاینِ کریپکی پرداخته، استدلال میکنم که دلایل او برای رد برهان ویتگنشتاینِ کریپکی کفایت نمیکنند. در بخش 2 به توضیح آرای ویتگنشتاینِ کریپکی و شکاکیت معنایی (Meaning Scepticism) خواهم پرداخت. در بخش 3 به توضیح صورتبندی هریچ از استدلال هنجارمندی ویتگنشتاینِ کریپکی، که خود آن را «استدلال راهنمایی عقلانی» (The Rational Guidance Argument) نام میدهد، خواهم پرداخت. در بخش 4 نقد هریچ بر این استدلال را بررسی خواهم کرد. چنان که خواهد آمد هریچ با پیشنهاد نسخهای از نظریۀ آمایشی (Dispositional)که بر معرفی «آمایش برای تصحیح خویش» (Self-correction disposition) مبتنی است میکوشد به استدلال راهنمایی عقلانی ویتگنشتاینِ کریپکی پاسخ دهد. با بخش 5و استدلال علیه کارآمد بودن این پیشنهاد در پاسخ به ایراد هنجارمندی، مقاله را به پایان خواهم برد.
جامعهشناسی علم بهمنزلۀ حوزهای جدا، جدی، و نیرومند از شناخت بشری تا دهة 1970 حضور پررنگی در مناقشههای فیلسوفان نداشت. ولی از حدود اوایل آن دهه، بسیاری از فیلسوفان بهگونهای فزاینده به این حوزه از شناخت بشری روی آوردند. این حوزه از آن زمان تاکنون پیشرفت بزرگی کرده است و دگرگونیهای مهمی را پشت ...
بیشتر
جامعهشناسی علم بهمنزلۀ حوزهای جدا، جدی، و نیرومند از شناخت بشری تا دهة 1970 حضور پررنگی در مناقشههای فیلسوفان نداشت. ولی از حدود اوایل آن دهه، بسیاری از فیلسوفان بهگونهای فزاینده به این حوزه از شناخت بشری روی آوردند. این حوزه از آن زمان تاکنون پیشرفت بزرگی کرده است و دگرگونیهای مهمی را پشت سر گذاشته است. در مقالة حاضر نیز، با تمرکز بر جامعهشناسی علم، سعی میشود مؤلفههای اصلی و عناصر سازندة آن و نمایندگان و آثار عمدة آن در سدههای اخیر بازنمایانده شود. جامعهشناسی علم حوزهای است که دادوستد استواری را با فلسفه آغاز کرده است. پارهای از مسائلی که در جامعهشناسی علم مطرح شدهاند، در تاریخ علم نیز مطرح بودهاند، ولی جامعهشناسی علم، یا بهعبارت دقیقتر جامعهشناسیِ شناخت بشری، مدعی جانشینی، یا رشتة جانشین فلسفة علم است. مدعای اصلی در مقالة حاضر این است که آنچه موجب بروز رویدادهای علمی میشود، آنچه موجب میشود مردم نظریهای را بهجای نظریهای دیگر باور کنند کنش و واکنش نیروهای اجتماعی است. علم کنشی اجتماعی است و در هیچ دورهای متکی به دستاوردهای فردی دانشمندان نبوده و نیست. دانشمندان بهشکلی جدا و منفرد کار نمیکنند که باعث پیدایش دورههای جدیدی در علم شوند، بلکه خود محصول مناقشهها، رفع اختلافها، سلسلهمراتبها، نابرابریهای قدرت، و عاملهای اجتماعی دیگرند. تردیدی نیست که تأکید بر جنبههای اجتماعی علم و نادیدهگرفتن تأثیر ساختار واقعی جهان، پیامدهای افراطی بسیاری دارد. هدف مقالة حاضر فقط تقریر مباحث عمده در جامعهشناسی علم است ولی نقد و بررسی آن، مجال دیگری میطلبد.