این مقاله از سه بخش تشکیل شده است. در بخش نخست، نظریه آنارشیستی فایرابند درباره معرفت به اجمال معرفی میشود. در این بخش توضیح داده میشود که چرا او مخالف پوزیتیویزم منطقی و فلسفة علمِ پوپر، لاکاتوش و حتی کوهن است و معتقد است که علم از سایر سنتهای شناختی برتر نیست. فایرابند تأکید میکند تنها اصل ابدی که میتوانیم از فعالیت واقعی ...
بیشتر
این مقاله از سه بخش تشکیل شده است. در بخش نخست، نظریه آنارشیستی فایرابند درباره معرفت به اجمال معرفی میشود. در این بخش توضیح داده میشود که چرا او مخالف پوزیتیویزم منطقی و فلسفة علمِ پوپر، لاکاتوش و حتی کوهن است و معتقد است که علم از سایر سنتهای شناختی برتر نیست. فایرابند تأکید میکند تنها اصل ابدی که میتوانیم از فعالیت واقعی علم استخراج کنیم این است: "هر چیزی امکانپذیر است". در بخش نخست، تمهیداتی فراهم میشود تا معنای این جمله کلیدی در بخش سوم مقاله روشن شود. بخش نخست مقاله را باید نُمایی از اندیشه آنارشیستی فایرابند بدانیم. در بخش دوم که ایده اصلی مقاله در آن طرح شده است، توضیح داده میشود که نظریه آنارشیستی فایرابند از نوع نگاه او به «هستی»، «انسان» و «نظریه» برمیخیزد. سه مقولهای که ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند: انسان نظریه را میسازد تا به واسطه آن هستی را بفهمد. قسمت دوم مقاله که پس پردة نظریة آنارشیستی فایرابند را شرح میدهد، نشانگر این است که سرچشمههای فلسفه او چندان هم آنارشیستی نیست. در قسمت پایانی مقاله، به برخی از مهمترین پیامدهای اندیشه فایرابند میپردازیم: از جمله «اصل کثرت و پایداری»، «جامعه آزاد» و «تفاوت متفکر احترامبرانگیز و دون».
هیدگر پساز جنگ جهانی اول متوجه بحرانی در علم شد که آن را ناشی از غلبة رویکرد نظری برخاسته از علوم تجربی و تسرییافتن این رویکرد به سایر بخشهای علوم میدانست. چیستی این بحران و راه چیرگی بر آن پرسشی است که بهزعم این نوشته، یکی از دغدغههای اصلی هیدگر، پیش از تألیف هستی و زمان بوده است. پرسش اصلی ما در این مقاله شناسایی رویکرد ...
بیشتر
هیدگر پساز جنگ جهانی اول متوجه بحرانی در علم شد که آن را ناشی از غلبة رویکرد نظری برخاسته از علوم تجربی و تسرییافتن این رویکرد به سایر بخشهای علوم میدانست. چیستی این بحران و راه چیرگی بر آن پرسشی است که بهزعم این نوشته، یکی از دغدغههای اصلی هیدگر، پیش از تألیف هستی و زمان بوده است. پرسش اصلی ما در این مقاله شناسایی رویکرد هیدگر به این بحران در دورهای است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد،یعنی هیدگر جوان پیش از تألیف کتاب هستیوزمان. در همین راستا بیان میشود که چگونه یک نظریه از طریق زندگیزدایی و صوریسازیِ موقعیتهای زنده حاصل میشود. این موضوع با تمرکز عمده بر درسگفتارهای سال 1919 فرایبورگ تحقیق شده است. در نگاه هیدگر جوان علم، کنشی زنده،و مواجههای اگزیستانسیال با جهان است. مادرآغازههای پژوهشهای علمیمان پدیدهها را در زیستـ بافتِ روزمره مان معنادارمیکنیم؛اما به تدریج با محوِ این موقعیتهای تاریخی و زیستی پدیدهها را به شکلی منتزع از بافتِ معنا بخششان درمیآوریم و آنها را به مثابة چیزهایی نظری درنظرمیگیریم. به نظر هیدگر رویکرد نظری،که غالبترین رویکرد در علم جدید است، از مواجههای پیشاـ نظری و اصیل نشئت گرفته است. در پایان با ارائة تفسیری شماتیک نشان میدهیم مراحل تبدیلشدن امر موقعیتمند به ابژة نظری چه مراحلی است.