سجاد سربلوکی
چکیده
نظریۀ تکامل داروین و نظریۀ تکامل اجتماعی مارکس هر دو ریشه در مدرنیته غربی داشتند. بار اصلی ترویج اندیشۀ داروین در ایران نیز در عصر پهلوی یکم بر عهده مارکسیستها بود. رویکرد مارکسیستها به نظریۀ تکامل داروین در این دوره ضمن شباهتهایی که با مواجهه اندیشمندان ایرانی دورهی قاجار با نظریه تکامل داشت، اما روایت زیستشناختی دقیقتری ...
بیشتر
نظریۀ تکامل داروین و نظریۀ تکامل اجتماعی مارکس هر دو ریشه در مدرنیته غربی داشتند. بار اصلی ترویج اندیشۀ داروین در ایران نیز در عصر پهلوی یکم بر عهده مارکسیستها بود. رویکرد مارکسیستها به نظریۀ تکامل داروین در این دوره ضمن شباهتهایی که با مواجهه اندیشمندان ایرانی دورهی قاجار با نظریه تکامل داشت، اما روایت زیستشناختی دقیقتری را از نظریۀ تکاملی داروین ارائه میداد، به همین دلیل در طول چند دهه روایتهای داروینی مارکسیستی بر جامعه فکری ایران غالب شد. با بررسی آرای تکاملیِ متفکران شاخصِ مارکسیست ایرانی ضمن اینکه در می یابیم چگونه و چرا یک نظریه علمی زیست شناسی موردتوجه احزاب مارکسیستی قرار گرفت، روندصعود و افول سیطره اندیشه های تکاملی مارکسیستی را بر جامعه علمی ایرانی نظاره خواهیم می نماییم.
جواد درویش آقاجانی
چکیده
اغلب پاسخ های علمی که به مساله آگاهی داده شده، یا به سمت تقلیل گرایی لغزیده اند و یا از طریق کارکردگرایی سعی در تبیین آن داشته اند. اشکال مشترک اکثر آنها نادیده گرفتن جنبه پدیداری و کیفی آگاهی است. دیدگاه داروینیسم نورونی این مزیت را دارد که به رغم علمی بودن، هردو منظر تقلیل گرایی و کارکردگرایی را کنار میگذارد و از طریق مکانیسم انتخاب ...
بیشتر
اغلب پاسخ های علمی که به مساله آگاهی داده شده، یا به سمت تقلیل گرایی لغزیده اند و یا از طریق کارکردگرایی سعی در تبیین آن داشته اند. اشکال مشترک اکثر آنها نادیده گرفتن جنبه پدیداری و کیفی آگاهی است. دیدگاه داروینیسم نورونی این مزیت را دارد که به رغم علمی بودن، هردو منظر تقلیل گرایی و کارکردگرایی را کنار میگذارد و از طریق مکانیسم انتخاب طبیعی در فرایند تشکیل گروه های نورونی سعی در تبیین آگاهی دارد. این نظریه اگرچه بر اکثر چالش های معاصر که در مسیر تبیین آگاهی قرار گرفته اند، مثل مساله کوربینی، فائق می آید ولی مساله دشوار یا همان تبیین کوالیا را فرومیگذارد. در این زمینه این دیدگاه دچار نوعی عدم کفایت دادههای تجربی برای تعین نظریه است. در این مقاله پیشنهادی برای تکمیل و توسعه این نظریه در جهت عبور از اشکال مذکور، ارائه شده است. این کار با معرفی رابطه ابتناچندگانه که ریشه در متافیزیک تمایلی دارد، انجام میشود. این رابطه ویژگیهای پایه را به ویژگیهای سطح بالا مرتبط میکند اما تفاوت آن با رابطه ابتناء کلاسیک این است که میتواند رابطه خاص علّی بین سطوح را توضیح دهد. در مقاله نشان داده میشود این رابطه قابل انطباق بر نظریه داروینیسم نورونی است. داروینیسم نورنی برای تبیین آگاهی، از قابلیت نورونهای منفرد یا گروههای نورونی و از محرکهایی که از طریق حسگرهای بیرونی بدست میآید و همچنین از ویژگیهای بروز یافته سطح بالاتر، استفاده میکند.
سیدمحمدمهدی اعتمادالاسلامی بختیاری؛ میرسعید موسوی کریمی
دوره 5، شماره 10 ، مهر 1394، ، صفحه 1-20
چکیده
برخی فیلسوفان بر این باورند که اصل انتخاب طبیعی اعتمادپذیری فرایندهای باورسازی را تضمین میکند. طبق این دیدگاه، آن دسته از فرایندهای باورسازی که بیشتر باورهای صادق تولید میکنند تا باورهای کاذب، برای تولید مثل و بقای موجود زنده سودمندند و از این رو انتخاب طبیعی آنها را حفظ میکند. استفن استیچ در استدلالی که به «احتیاط بهتر ...
بیشتر
برخی فیلسوفان بر این باورند که اصل انتخاب طبیعی اعتمادپذیری فرایندهای باورسازی را تضمین میکند. طبق این دیدگاه، آن دسته از فرایندهای باورسازی که بیشتر باورهای صادق تولید میکنند تا باورهای کاذب، برای تولید مثل و بقای موجود زنده سودمندند و از این رو انتخاب طبیعی آنها را حفظ میکند. استفن استیچ در استدلالی که به «احتیاط بهتر از پشیمانی است» مشهور است این رویکرد را وامیزند. او نشان میدهد که انتخاب طبیعی دلیل کافی برای اعتمادپذیری فرایندهای باورسازی نیست. از سوی دیگر، کریستفر اِل. استیفنز با ارائة مدلی، وضعیتهایی را مشخص میکند که در آنها انتخاب طبیعی از باورهای صادق حمایت میکند. او معتقد است که این مدل استدلال استیچ را محدود میکند. در این نوشتار نشان میدهیم که مدل استیفنز نمیتواند استدلال «احتیاط بهتر از پشیمانی است» را محدود کند و اساساً تأثیری در مناقشة میان موافقان و مخالفان تبیینِ مبتنی بر نظریة تطور برای اعتمادپذیری فرایندهای باورسازی ندارد.